برسی پدیده ای مجرمیت.

مقدمه

موضوع جرم شناسي چنانکه مي دانيم مجرميت بطوراعم، جرم ومجرم ميباشد. ازنظرحقوق جزاهرعلم که قانون آنرا منع وارتکابش رامجازات نمايد جرم ميباشد. اما ازديد علم جرم شناسي اين تعريف جامع نيست چراکه بسيارند ازاعمالي که خلاف بوده ولي بعلت عدم شناخت دستگاه قضايي دربوته ابهام مانده وهيچگاه عنوان جرم به آنها اطلاق نگشته ومرتکبينشان مجرم تلقي نشده اند.
جرم شناسي مدرن بيشتربعوامل جرم وبه مجرم توجه دارد، درحاليکه حقوق جزائي بيشترجرم رامطمع نظرقرارميدهد. براي جرم شناسي جرم واعمال ناسازگارانه نشانه اي ازيک حالتي است که تحت تاثير عواملي بوجود آمده وبايد قبل ازهرعلمي با شنا خت آن علل وويژه گيهاي شخصيت مجرم علت بيماري مجرميت راتشخيص وبعد ازآن مبادرت به اتخاذ اقدامات مناسب نمود.
شناخت کامل پديده مجرميت، وعلل وعوامل سقوط يک انسان، چگونگي درمان وي ودرنهايت پيشگيري مجرميت، دريک کلام سالم سازي يک جامعه، اين است رسالت عظيم وانساني اين علم مقد س که قطع نظرازشخصيت ووابستگي متفکرين آن، هد فمندي بسيار والايي داشته وشايد تنها علمي درميان علوم مختلف است که تابدين حد جامع وپرثمرباعوارض انحطاط، انحراف، بسقوط، بيماري، فساد انسان، مبارزه مثبت ومفيدي راکه اثرات عيني آن بوضوع درجوامع مختلف محسوب است، دنبال مي نمايد.
يک جرم شناس يايک حقوق دان آشنابه اين علم به راحتي ايمان خواهند داشت که مجرميت معلول علل فردي واجتماعي است واينکه هيچ انساني دربدو تولد منحرف ومجرم نبوده واين جامعه باعوارض منفي وجرم زاي خود، اورابسوي انحراف کشانيده است، البته اين بدان معني نيست که مامنکررسالت انساني وي شده واورا موجودي فاقد اراده تصورنموده وبدين گونه ازتمام مسؤليت ها برايش بدانيم.
بنابراين، اين جامعه است که بايد قبل ازهرچيز براي سالم سازي خود، انگيزه هاي تباهي وانحراف رادرخودازبين ببرد. واين چيزي است که جرم شناسي مدعي دفاع ازآن است.
هدف ازبررسي پديده مجرميت اين است که افراد بامطالعه پديده جرم وشناخت عوامل جرم زاسعي درنابودي ومحو آن عوامل نموده ومنتظربروزيک حادثه غم انگيز انحراف يک انسان نشده وقبل ازوقوع حادثه اووخودراازآن بلا نجات دهند.
بررسي وشناخت پديده مجرميت درجامعه ازاهميت فراواني وزيادي برخورداراست. چنانچه دست آوردهاي اين علم باعث خواهد شد که جوامع ازاجراي مجازاتهاي نامنا سب وبي فايده دوري نموده وبي ثمري مبارزه بامعلول رادرک وبسوي هدف اصلاح مجرمين توجه نمايند. بابررسي شخصيت مجرم، وي را، انساني که تحت شرايط خاص مرتکب عمل خلاف شده ودرگودال انحراف افتاده وتلقي وباتمام امکانات سعي درنجات وي بنمايد.
درمقطعي اززمان معين که محصلين بعد ازگزرانيدن امتحان سمستر اخيرسال چهارم ازپوهنحي مربوط خود بايد پيرامون موضوعات خاصي مونوگراف خودرابا تحقيق ومطالعات بيشتر دررشته خود تحريربدارند من لازم ديدم تاباجمع آوري تعدادي ازمنابع مونوگراف خويشراتحت عنوان” بررسي پديدۀ مجرميت ” تحريروبه معرفي بگيرم.
مونوگراف من تحت عنوان يادشده متشکل ازچهارفصل است که درفصل اول پيرامون نسبي بودن مفهوم مجرميت وانواع مجرميت، درفصل دوم مفاهيمي درعلل سنجي جرايم ( علت انگيزه شرط وعامل) درفصل سوم علل فردي غيرارادي مجر ميت ( عوامل فردي ياداخلي، بيماري واختلالات رواني، ودرفصل چهارم علل فردي ارادي مجرميت ( الکل، تاريخچه مواد مخدر) به ترتيب به رشته تحريردرآورده شده است. ازخواننده گان بسيارعزيرو محترمي که جهت دريافت معلومات به اين اوراق رجوع ميکنند ازلغزش ها واشتباهات که ازمن دراين نوشتار بجامانده بنده راببخشيد وآدمي خالي ازاشتباهات نميباشد.
بجاست ياد آوري شوم ازتلاش هاي بي دريغ رياست پوهنحي حقوق وعلوم سياسي دررابطه به سهولت هاي که به محصلين اين پوهنحي درنظرگرفتند، چه دردوران تحصيل وچه دررابطه به نوشتن مونوگراف، واين تلا ش وهمکاري آنها قابل قدراست، درضمن بايد يادآورشوم ازکساني که بامن کمک وهمکاري نموده اند خاصتاً محترمه پوهيالي شکيبا” بگراموال” که باحوصله مندي فراواني درخدمت محصلين بوده وازهيچ گونه همکاري دريغ ننموده اند وهم چنان بايد ازهمکاري دوستانم يادآورشوم که به نحوي بامن کمک وهمکاري نموده اند ازتمام ايشان تشکری مي نمايم ودرامورزند گي براي ايشان موفقيت وکاميابي ازبارگاه خداوند تعالي تمنا دارم. فصل اول مفهوم مجرميت وانواع آن

مبحث اول نسبي بودن مفهوم مجرميت
امروزدراکثرممالک جهان، جرم به عملی اطلاق ميگرددکه قانون براي آن مجازات تعيين نموده باشد، اما عليرغم اين نشانه ظاهري مفهوم جرم به نسبت زمان ومکان متفاوت است.
تاريخ شاهد دگرگوني فراواني اين نسبيت بوده است، بعضي اعمال که امروز اکثرقوانين جهان آنهارا جرم تلقي ومرتکبين جرم را مجازات مي نمايد، دردوران گذشته اين عمل عادي محسوب ميشد، قتل درنزد انسانهاي اوليه، وبزعم بعضي ازقبايل، وحتي درپيش بعضي ازجوامع جهت انتخاب بهترين جنگجويان عمل طبيعي وعادي تلقي ميشده است، حتي امروزدرنزد بعضي ازکوليان درکشوراروپايي دزديد ن اموال يک غريبه سرقت محسوب نمي گردد.
امروزمطالعه قوانين ممالک جهان بخوبي آشکارمي نمايد که سيرتحول جرم ومجازات وديگرگوني باورهاي فرهنگي اثرفراواني درمفهوم مجرميت داشته است، درفرانسه درقرون وسطي خودکشي، جادوگري عمل مجرمانه قلمداد ميشده درحاليکه امروزد يگرکوچکترين بارجزائي برعهده مرتکبين آنها نيست، چنين است سقط جنين وهمجنس بازي درقوانين اکثرممالک جهان اين نسبيت را بخوبي نشان ميدهد.
بابررسي قوانين کشورها وجوامع، تفاوت فراوان برداشت ها وتعابر مقرارات جزائي ممالک بوضوح ديده ميشود، بسياراند اعمال که دريک جامعه عمل مجرمانه ودرکشور ديگرعمل طبيعي وعادي بشمارميروند، امروزمعيارهاي سياست جزائي چنان که ميدانيم متأثير ازايديولوژي وديدگاه مکتبي حکومت ها وآداب ومذهب وسنن وويژه گيهاي فرهنگي ملت ها ميباشد، به همين جهت اکثراختلافا ت دربرداشتها ازمفهوم مجرميت تناسب مستقيم وياغيرمستقيم دارد، مثلا عمل همجنس بازي دراکثرکشورهاي اروپايي عملي است که قوانين ديگرمجازاتي براي عاملين شان درنظرنگرفته اند، درحاليکه اين عمل درکشورهاي اسلامي زشت وقبيح بوده وعامل آن سخت مجازات ميگردد. اين اختلاف درممالک شرق وغرب نيز محسوس است مثلا درامريکا سگرت کشيدن اطفال، بي اطاعتي، فرارازمکتب، عمل مجرمانه ميباشد درحاليکه درشوروي سابق اين گونه اعمال مجرمانه محسوب نمي شد وفقط آن دسته ازاعمال که جنبه ضديت شان با امنيت اجتماعي وسياسي کشورقابل اهميت بود مجرمانه تلقي ميگرديد.
درجزايرفيجي کشتن افراد مسن” پير” نيزمجازات نداشته وعمل خيرخواهانه تلقي ميشود، چراکه درنزد قبايل ساکن دراين جزايرازبين بردن اين افراد کمک نمودن به آن وجلوگيري اززجرکشيدن بيشترشان ميباشد، درحاليکه دراکثرممالک جهان کشتن نه تنها پيران بلکه افراد مريض لاعلاج امري مجرمانه وعامل آن يک قاتل به محاکمه کشيده ميشود.
قطع نظرازنسبيت فوق ملاحظه ميشود که جرم داراي مفهوم متفاوت درگسترده اخلا ق اجتماعي، محدودۀ دين ودامنه حقوق جزاميباشد، به عبارت ديگرممکن است عمل ازلحاظ حقوق جزامجرمانه باشد ولي اخلاقا فاقد قباحت اجتماعي، ياعمل مثل گروگان گيري درامورسياسي بزعم بسياري داراي توجيه اجتماعي وحتي مذهبي تواند بود ولي ازلحاظ حقوق جزاحايزتوصيف جزائي وقابل مجازات است، عليرغم اختلافات موجود درمفهوم مجرميت حقوق جزاي اکثرممالک دربرابرآ ن مواضع مشترکي دارند، اين مواضع عبارت اند از: (1) غيرقابل بخشش بودن جرم بطورکلي (2) متناسب نمودن مجازات باهرج ومرج اجتماعي ناشي ازجرم (3) پيش بيني عکس العمل براي ارتکاب عمل مجرمانه، جرم شناسي ضمن قبول اصول کلي اين مفاهيم معتقداست که درزمان ومکان ودرهرشرايطي که عمل مجرمانه اتفاق مي افتد قبل ازانجام هرکاري مبادرت به شناسايي همه جانبه شخصيت مجرم وگذشته وي اميال وهواهاي سرکوفته، شرايط زندگي وبالآخره علل وقوع جرم ورزيد، چراهمان طوريکه خواهيم ديد نمي توان ازقبل به صرف ارتکاب يک عمل خلاف براي فردي ممجازات معين نمود، افراد باتوجه به مقتضيات زندگي، جنس وسن، ويژه گيهاي رواني وعاطفي باهم متفا وت اند وبابررسي اين عوامل درک صحيح ازآنها ست که مي توان مجازات مناسبي براي عامل جرم درنظرگرفت وبااين کاربه اهداف انسان دوستانه جرم شناسي يعني معالجه بيماري مجرميت وپيشگيري آن درجهت سالم سازي محيط جامه عمل پوشاند.
مبحث دوم- انواع مجرميت
مجرميت رامي توان اززواياي مختلف به انواع گوناگون تقسيم نمود. تقسيم مجرميت ومجرمين مي تواند برپايه راون شناسي ياداکتررواني، جنس، سن، درجه خطرناکي، نوع جرم ارتکابي، تعداد عاملين وغيره انجام گيرد که پرداختن به تمام آنها مستلزم بحث جداگانه اي است. لهذا سعي خواهد شد بصورت خلاصه به تشريح بعضی ازتقسيمات که درارتباط باموضوع است همت گماشته وبه تربيب به مطالعه انواع مجرميت بپردازيم.
1 – مجرميت اتفاقي، به عادت وحرفه اي
طبقه بندي انسانها براساس رفتارعملي است که ازقديم الايام وجود داشته است واين مسئله افراد مجرم رانيزمستنثنا نمي نمايد. اولين تقسيم بندي علمي مجرمين توسط سزار لمروزوجرم شناس ايتاليايي صورت گرفت وطي آن مجرمين به با لفطرهء مجنون، اتفاقي، به عادت وعاطفي تقسيم شدند بعد ازلمبرورزوتقسيمات فرا واني ازمجرمين صورت گرفت. مبناي اين تقسيمات حالات فعلي مجرمين، درجه اصلاح پذيري آنان وعوامل که آنان را بسوي ارتکاب جرم رهنمون شده است ميباشد.
آنچه که درميان تقسيم بندي لمبروزوومتفکرين بعد ازوي مشترک است شناخت دونوع مجرم است. يک نوع مجرم که دراثرعوامل مختلف جرم زا” اعم ازاجتماعي يافردي” بطوري اتفاقي وزود گذرمبادرت به انجام عمل خلاف قانوني مينمايد.
نوع ديگرمربوط است به افراد که بدون ترس ازقانون وباتجارب حاصله ازتکرارجرم ومجرميت رابصورت حرفه اي برگزيده وعليرغم تحمل اخطارهاي قانوني ومجازات عمدتا به ادامه مجرميت اصرارميورزند.

الف- مجرميت اتفاقي
اين نوع مجرميت معمولا به اعمالي اطلاق مي گرددکه مرتکب بدون داشتن ويژه گي يک مجرم يا گناهکاربطوراتفاقی وتصادفي ودراثروجود شرايط خاص وفشارهاي خارجي که امکان فرارازتاثيرات آن براي يک فرد عادي امرمشکل است به ارتکاب عمل دست ميزند، مرتکبين اين گونه جرايم عمدتا درزندگي اجتماعي افرادي سازگاربوده وبا هم نوعان خود تفاوت چنداني نداشته ودراجتماع داراي هنجارهاي مطابق باموازين واخلاق عمومي هستند، اينان درانجام عمل مجرمانه معمولا فاقد شرايط يک مجرم که جرم شناسي وجودآنان را براي مجرم قلمداد نمودن يک فرد لازم ميدانند ميباشد، ارتکاب جرايم توسط اينان بيشترناشي ازاوضاع واحوال خاصي ميباشد تااستعداد وابتکارات مجرمانه عاملان آن، اين دسته مجرمين همان طورکه پيناتل مي نويسد ” تمايل به ارتکاب بدي ندارند وانگيزه آنان درارتکا ب جرم مقتضيات خارجي است… ارتکاب جرم اتفاقي آنان مخصوصا ناشي ازعدم پيشيني است “.
نويسنده درپايان مجرمين اتفاقي رابدودسته: يکي مجرميني که مرتکب جرايم عمومي ميشوند ودوم شبه مجرميني که جرايم اخلاقي، سياسي ياعمدي را مرتکب ميشوند ويا به اعمالي دست ميزنند که ازنظراخلاقي مزموم نيستند ولي قانون اين اعمال را قابل مجازات دانسته است، همين نويسنده اضافه مي نمايد که 70 تا 80 درصد مجرمين درفرانسه اتفاقاً مرتکب جرم شده اند وهرگزدست به تکرارجرم نمي زنند.
دراين گونه جرايم درصورت تعمق وبررسي واقع بينانه هرتحقيق کننده اي به اين نتيجه ميرسد که عمل ارتکابي بيشترناشي ازعوامل وشرايط موجود ومتأثرازحوادث يا زمينه هاي خاص بود ه است ودرصورت عدم وجودآنا ن جرم نيزاتفاق نمي افتد، به عبارت ديگربه علت وجود شرايط استثنايي وخاص اجتماعي است که زمينه براي ارتکاب جرم فراهم ميگردد وهيچ بعيد نيست که تمام افراد درچنين شرايطي مرتکب عملي مجرمانه مشابه گردند، البته اين بدان معني نيست که ما انسانها را اجسام بي اراده ومجبورتصور بنمايم که بدون کوچکترين مقاومتي دربرابرچنين شرايطي تسليم عمل مجرمانه ميشوند بلکه تأکيد براين نکته است که تجمع وترکيب عوامل مختلف جرم زابه نحوي است که يک انسان معمولي رافرارازآن کاردشواري است، البته اين قاعده شامل افرادي که درحدي ازتعالي فکري وروحي واستغناي معنوي بوده وداراي آستانه مقاومت بالائي ميباشد نخواهند بود، بررسي آمارجراي درشرايط جنگي، بيکاري يابحرانهاي اقتصادي، افزايش آن رانشان ميدهد ونتيجتاً بيانگراين نکته است که شرط ضروري واوليه افزايش جرايم وجود آن اوضاع واحوال بوده است.
مرتکبين جرايم غيرعمدي راازجمله مجرمين اتفاقي نيزمي توان ناميد وهمچنان اشخا صيکه ازروي جهالت، غفلت، تصادف، اعمال حق انجام وظيفهء دفاع مشروع باضر ورت واضطراب مرتکب جرم گردند ازمجرمان اتفاقي محسوب مي شوند.
به عبارت ديگرميتوان گفت امروزاکثريت مجرمين که درچنگال عدالت اسيراند تصادفي وبه موجب اتفاق وتحت شرايط خاص مرتکب جرم شده اند وبنابراين اطلاق کلمه مجرم برآنان بامعيارهاي جرم شناسي هماهنگ نيست، اگرچه امروزاستعمال اين کلمه براي تمام افراد که به نحوي ازانحا موازين ومقررات اجتماعي را نقض مي نمايند متداول ميباشد لازم به يادآوري است که هرچند اکثرمجرمين اتفاقي تحت شرايط اجتماعي خاص مرتکب عمل مجرمانه ميشوند، هستند عامليني که به علت ويژه گي هاي رواني وشخصيتي داراي زمينه واستعداد مجرميت بو ده عوامل وشرايط اجتما عي مقدارباقي مانده ازآستانه مقاومت آنان را درهم شکسته وبسوي ارتکاب جرم رهنمون شان ميشود.
ازطرفي قبول اتفاقي بودن اين مجرمين هيچ تضاد باقبيح وزشتي عمل ارتکابي نداشته وجامعه با يد خودرا بوسايل مقتضي ومناسب جهت مبارزه باآنان مسلح نمايد، متهي اينان بدلايل زودگذ روموقعيتي بودن عمل ارتکابي وعدم تکرارجرم بايد بيشترازمجر ميني که بصورت حرفه اي عمل مي نمايند مورد حمايت قرارگيرند، چراکه اگرمادر اجراي مجازات يا اجراي اقدامات تأمني اصلاح افراد مجرم رامدنظرداشته باشيم. اينگونه افرادرسهل تروراحت ترميتوانيم به آغوش جامعه بازگردانيم.
دراين جا سوالي درموردمجرمين اتفاقي مطرح ميگردد که آيامجرمين اتفاقي ازناکرده جرم متمايزنيست يا اينکه شخصيت اوباتوجه به آستانه مجرميت اندکي پاينترازآستانه مجرميت درناکرده جرم مشخص ميشود؟ پاسخ به اين پرسش درفرقهاي يافت ميشود که با يد بين اتفاقي ها نهاده شود.
1- بدوا درميان آنها مجرمين کا ذب يااتفاقي هاي محض وجوددارند که مرتکب جرم نميشوند مگرتحت تأثر اوضاع واحوال فوق العاده که دراغلب موارد ازنظرحقوقي قابل مجازات نيستند.
2- گروه دوم جنايت کاران ومجرمين عشقي هستند که پيش ازاين، مجادله برسر اين اشخاص براين مبنا بودکه اصولاً آنچه ( فري ) گمان کرده بود، نيستند. اين قبيل مجرمين بدون اينکه بگونه اي غيرقابل مقاومت به جنايت کشانده شده باشند، مع الوصف مشخصات آنها ازجمله خود بيني، خودستاي وحسادت است که آنها رااغلب بي تعادل جلوه گرميسازد.
3- گروه سوم مجرمين اتفاقي مسلم هستند. اما به مناسبت شخصيت مخصوص به خود مي توانند دررديف مجرمين به عادت ازنظرقدرت ارتکاب عمل مجرمانه ملحوظ شوند.
ب- مجرميت به عادت
برخلاف مجرميت اتفاقي، به عادت مخصوصاً ناشي ازفسادعميق شخصيت است. فسادي که نشانه هاي آن خاص نزد کسانيکه چندين باردست به تکرارجرم زده اند همانند نشانه هاي مجرميت نوجوانان است. بسياري ازمجرمين مزمن درواقع داراي عکس العمل هاي شناخت رواني، ناسازگاران اجتماعي هستند. عکس العمل آنها ازراه مخالفت بامحيط اجتماعي است وجرايم آنها همانند اقدامات جبران افراد شورشي يامتنفر ازجامعه است. آنها مانند عده اي ازصغارمجرم ازعقدۀ حقارت رنج مي برند، ميدانند تاب مقاومت دربرابرقواي محرکه شان راندارند وضعف خودرا به چيزي نمي شمرند. بدين سان درمجرميت به عادت نقش شخصيت مجرم مسلم است واوضاع واحوال فقط نقش بيسارمحدود درغفلت يافتن عمل مجرمانه دراين مجرمين دارد، براثراين امربا زگشت آنان به آغوش اجتماع کاملاً غيرحتمي است.

ج-مجرميت حرفه اي
درمقابل گروه مجرمين اتفاق وبه عادت، مجرميني قراردارند که به دليل سابقه فراوان وتجربه مجرميت به صورت مجرم حرفه اي درآمده اند وبدون تأثير پذيري ازتحمل مجازات واقدامات تأميني ديگري باآگاهي واطلاع ازنتايج حاصله ازعمل مجرمانه بافراغ بال وطيب خاطرکه هرچند اينان خود تحت تأثير عوامل مختلفي هستند که ازابتداء آنان رابسوي مجرميت سوق داده وبه آن تداوم مي بخشد مبادرت به انجام عمل خلاف مي نمايند.
وجود چنين مجرماني درميان مجرمين، دانشمندان رابرآن داشت که آنان رابطوري جدي مطالعه نموده وهريک باتوجه به فکرومطالعات ورشته تخصص خود، آنان را تعريف وخصوصياتي راذکرنما يند.
پينا تل دررابطه بااين دسته ازمجرمين ميگويد:” گروه ازمجرمين اولين جرم خودرا درسينني که روش ملايمي دارند مرتکب مي شوند وتقريباً جرم آنان منحصراً عليه اموال است وکمترتحت تأثير تمايلات فطري هستند وانگيزه آنان ضعف روحي خاص آنان است، ولي پس ازارتکاب جرم عوامل مختلف دست بهم مي دهند براي آنکه ازچنين فردي مجرم تکرارکننده جرم بسازند. اينان عادت مزمن به ارتکاب جرم پيدامي کنند ومجرميت راشغل حقيقي خود مي سازند”.
مجرم حرفه اي مجرميت راوسيلهء تامين زندگي خود نموده وباامتناع ازاشتغال بکارخاص نسبت به ارزش وضوابط اجتماعي خودرابي تفاوت وناسازگاروبي اتناع نشان ميدهد بنظراستفاني مجرمين حرفه اي افرادي هستند که ازکودکي تحت تأثير عوامل مختلف دست به ارتکاب جرم زده اند وبه علت عدم کنترول وسرپرستي لازم وتأمين نيازهاي ضروري پادردام مجرميت حرفه اي گذاشته اند.
بان Baan دراين زمينه ضمن ترديد دروجود مجرمين حرفه اي درگذارش به سومين کنگره بين المللي جرم شناسي خاطر نشان ميسازد.” مجرمين حرفه اي باهيچ گونه علايم رواني ويژه بنظرنمي رسد واگرچنين مي بود، مجرمين حرفه اي اين همه اشکال مختلف به خود نمي گرفت، برعلاوه درباندهاي که داراي تشکيلات منظم ميباشند رؤساي باند ازتيپ اجراکننده گان نيستند وافراد که مجرم حرفه اي خوانده ميشوند درکودکي وجواني براي اين امرنامطلوب ارشاد نگرديده اند”.
اين استدلال هرچند دربعضي موارد صادق ولي درکل مجرمين حرفه اي نمي تواند مصداق پيدانمايد، چراکه تمام افرادکه درزندگي اشتغال به حرفه اي دارند ازقبل ويا پيش مبادرت به انجام آن نورزيده اند، وچنين است مجرم حرفه اي که درشروع بطور اتفاقي وبه علت مزاياي حاصله ازاولين مجرميت آن راادامه ميدهد، چون ازنظرروا ني خودراکامياب ديد، ديگرراهي راکه برگزيده رهانمي کند.
استفاني بعد ازبيان استدلال فوق ميگويد” درهرحال مجرميت حرفه اي، يک واقعيت اجتماعي است که بد بختانه غيرقابل ترتديد ميباشد “.
همان طورکه اشاره شد مجرمين حرفه اي وجنايت کاران حرفه اي-عليرغم تصور بعضي ازجرم شناسان ومتفکران نبوده بلکه انسانهاي هستند که درشرايط نا مطلوب وجرم زازندگي کرده، وتحت تأثيرآن بالا فاصله دست به ارتکاب جرم زده اند،ويا باايجاد درزمينه رواني
درآنها بعد ازمدتي زيرفشارعوامل خارجي بسوي مجرميت کشانده شده وآنرا ادامه داده اند.
مجرمين حرفه اي خودازنظررواني، درجه خطرناکي، اصلاح پذيري به گروه ها ي مختلف قابل تقسيم ميباشند، چراکه ممکن است عليرغم تکرارجرم شخص به محض ايجاد زمينه دست ازمجرميت بشويد وبسوي زندگي شرافت مندانه روي آورد، ويا برعکس عليرغم قلت سابقه درمجرميت تلاش جامعه براي بازگرداندن وي مؤثرواقع نشود وبه فردي اصلاح ناپذيرتبديل شود، بررسي دوگروه مجرمين که ازنقطه نظري ابتلا به بيماري مجرميت واصلاح پذيري درست روبروي هم قرارگرفته ودرنقطه مقابل يکديگراند وفقط وجه اشتراک شان ارتکاب عمل مجرمانه است مارابرآ ن ميدار دکه بگوئيم انسانهاي که ما لقب مجرم برآنان نها ده ايم افرادي هستند يابودند مثل ماوشما وتجمع وترکيب عوامل فردي واجتماعي آنان را بطرف ارتکاب عمل مجرمانه ونادرست سوق داده است. اينان هيچ وقت باميل ورغبت وآگاهي وشناخت اين طريق راانتخاب ننموده اند، اگرآستانه مقاومت شان زود شکسته ومجرم شدند نتنها ذاتاً افراد منحرف وفساد پذيربوده اند چونکه انسانها ازفطرت پاک وسرشت نيک زاده شده اند وبدي وانحراف عارضه اي است که درطول حيات خويش ازاجتماع به ارمغان گرفته اند، نوزادکه درخانواده فقير ويادرمحيط فاسد متولد شد وشروع به رشد نمود وشخصيت وي بامعيارهاي گرفته شده ازآن محيط ساخته ميشود چونکه درزمان رشد وبزرگ سالي همسان نوزاد ديگري خواهد بودکه درمحيط کاملاًً متفاوت وازنقطه نظر معنوي ومادي غني رشد ونمونموده است.
پس بايد به اين اشخاص بي راه وناسازگار باديد وسيع تروپراغماض ترنگريست. جامعه مؤظف است به محض برخورد باچنين افرادي سيع درشناخت علل ابتلاي آنان نموده وکوشش خودرا درجهت معالجه ورفع عوارض وعوامل وفساد وگمراهي بکاربرد چراکه گمراه ترين وفاسد ترين ايشان محتاج ترين آنان اند.
جامعه بايد بابهره گيري ازامکانات مادي ومعنوي خود زمينه را براي بازکشت اين مجرمين بسوي يک زندگي عادي وشرافت مندانه فراهم نمود ه واحساس انسان بودن را با تمام فضايل وشکوه آن به آنان بازگرداند.
2- مجرميت فردي ومجرميت گروهي
مبناي اين تقسيم بندي کميت افراد شرکت کنند ه درارتکاب يک جرم است، مجرميت فردي ياانفرادي به جرمي اطلاق مي گردد که فاعل اصلي آن يک نفرباشد. درحاليکه مجرميت گروهي يادسته جمعي داراي عاملين متعدد بوده وازباندهاي دونفره شروع تابه گروها ي بسيارمتشکل که درممالک غربي بعنوان غربي گانگستريسم مشهوراند ختم ميشوند.
الف- مجرميت فردي
جرمي ميباشد که نه تنها اجراء بلکه پيش بيني هاي احتمالي وانديشه آن نيزاثريک شخص به تنهايي است، چون مجرم به منافع مادي وبصيرت ذهني خود محدوداست بنابراين فعاليت اونيزلزوما محدودبه بعضي ازانواع جرايم ونحوه هاي اجرايي است، فقط لياقت شخصي اوتا حدودي مي تواند اين محدويت راجبران کند. بااين بيان وگفته ها، جرايم ارتکاب به صورت انفرادي بسيارمتنوع هستند ازقبيل قتل عشقي تاسرقت حرفه اي ويک رشته عمليات جنايي اتفاقي يا تکراري راشامل ميشود.
ب- مجرميت گروهي
مجرميت گروهي مي تواند بوسيله يک گروه متشکل ويايک باند ارتکاب گردد. گروههاي مجرمين بسته به موقعيت وشرايط ومتناسب با درجه خطرناکي افرادتشکيل دهنده وسازمان دهنده اش، ابتدائي يابسيارمتشکل وسازمان يافته مي باشند، دررابطه بانوع اخير بايد گفت که امروزه اکثراعمال جنايتکارانه بين المللي بوسيله اينگونه باندها انجام مي گيرد، قاچاق مواد مخدر، قاچاق ارز، فروش اشياء عتيقه، فروش اشياء قيمتي سرقت شده دراکثرنقاط دنيا به همدستي مجرمين متشکل انجام مي گيرد، به عنوان مثال موترهاي سرقت شد ه دراروپاراباهمکاري يکديگردرامريکاي جنوبي به فروش ميرسانند، اشياء عتيقه مسروقه راازجهان سوم به کشورهاي غربي متقل مينمايند.
گذشته ازجنبه بين المللي مجرميت دراکثرممالک جهان جرايم عمده که انجام آن مستلزم تهيه نقشه وابرازمناسب ونيازبه تجارت فرواني دارد توسط باندهاي منسجم انجام مي گيرد، سرقت ازبانک ها، موزيم ها قاچاق موادمخدروسايراشياء ازآ ن جمله است. دربعضي ازممالمک اين باندها آن چنان بزرگ وسازمان يافته شده اندکه درامورسياسي واقتصادي کشوردخالت وبانفوذکه درميان سياستمداران وصاحب منصبان قضايي واداري، که اکثراً به دليل اخذ کمک مالي يا حمايت دراحرازپست دراختيارآنهاي مي باشند. دارند، براحتي به فعاليت هاي ضدبشري وقانوني خودادامه وازتعرض دولت وجامعه مصؤن مي مانند. قدرت
بعضي ازاين باندها درحدي است که دراتنخاب رؤساي جمهوري ودولت نيزمشارکت مي نمايند. نمونه بسيارمصروف اينگونه مجرمين حرفه اي باند مافيها است که به علت شرايط خاص درسال هاي قبل درجزيره سيسيل بوجود آمد وبعد ها بادخالت درامرقاچاق موادمخدر،
وآدمکشيها قدرت فراوان کسب ونقش فعالي درسالهاي 1920تا 1930 درامريکا ودررابطه باقاچاق مشروبات الکلي بعهده داشت بعد ازآن سازمان مافيها نفوذ فرواني درحرفه اي مجرميت کسب ورؤساي آن عملاً ازجملهء ثرو تمندان وتجاروسياست مداران معروف غرب به شمارميروند.روند. لازم به ياد آوري است که افراد تشکيل دهنده باند ها عمدتاً مجرمين حرفه اي وبا سابقه مي باشند،معذالک اينگونه گروههاي مجرميت ازو جود افراد جديد بالا خص جوانان بيکار، مقروض به دستگاه هاي دولتي استفاده مي نمايند. دررابطه با مجرميت گروهي بايد ازمجرميت دسته جمعي نيزنام برد، اين نوع مجرميت که برعکس باندکه معمولاً داراي عده محدود، مشخص، آگاه ومتشکل مي باشد. عمدتاً غيرمتشکل، ودرشرايط خاص بوسيله تعدادي ازافراد يايک فرهدايت شده ودست به ارتکاب اعمال جنايتکارانه مي زنند. دعوا هاي دسته جمعي درروستا ها، ردوخورد هاي افراد دومحله يا محلات يادوگروه جوانان رقيب ازآن جمله اند، دراين گونه دستجات اگرچه فرد خصوصيات وابتکارات فردي راحفظ مي نمايد ولي تحت تأثيرگروهها وتوده ها قرارگرفته وبدون درک موقعيت زيرفشاراحساس حاکم برافراد عضو، مرتکب اعمالي مي گردندکه بعد ازگذشت مدتي ازجريان اکثراً نادمانه باآن برخورد مي نمايند.
درحقيقت بايد گفت دراينگونه گروههافردمانند يک کودک شديدًا تحت تأثيرالقائات قرارگرفته وهدايت اوباتوجه به احساس قدرت ناشي ازجمع بسوي اعمال مجرمانه بسيارآسان است.
ازجرايم ارتکابي گروههاي مجرميت جوانان مي توان سرقت ازمغازه هاي بزرگ تجاوزبه اعضاء مؤنث با ند ويا افراد ثالث، زد وخورد هاي دسته جمعي، مرد م آزاري ، تخريب اموال عمومي وخصوصي وبعضاً مواد مخدرکه دراين صورت وجود افراد بزرگسال به عنوان مسؤل ورئيس باند بسيارمتحمل است وحتي سرقت هاي بزرگ نام برد.
مجرميت وناسازگاري افراد بصورت دسته جمعي پديد ۀ جهاني است وتمام ممالک جهان بنوعي گرفتارآنندکه البته سهم ممالک صنعتي دراين ميان بسياربااهميت بوده وتقريباً با جوامع جهان سوم يا درحال رشد قابل مقايسه نمي باشد.
البته اين بدان معني نيست که پديدۀ مجرميت گروهي عارضه جديد ي است، بررسي تاريخ نشان مي دهد که اين پديده درزمانهاي بسياردورنيزوجودداشته است. سقراط متفکريونان دراين زمينه ازوجود جوانان ناباب که به صورت دسته جمعي اعمال ناشايسته انجام مي دادند خبرمي دهد.
اما اين پديده به صورت حاد وخطرناک خود درسال هاي پس ازجنگ جهاني دوم خود نمايي نمودوبه صورتي درآمد که درکشورهاي اروپايي افکارعمومي راشديداً تحت تأثيرواقع وبعضا دچارنوعي ترس ودلواپسي ازگسترش آن نموده است، به همين جهت متخصصين علوم انساني واجتماعي دراين ممالک توجه خاصي به بررسي ومطالعه علل اين پديده وچگونگي ارائه طرق درمان وپيشگري آن مبذول داشته اند.
جوانان هم چون سايرافراد تمايل به شرکت درگروههاي اجتماعي دارند چراکه اصولاً انسانها معمولاًاجتماعي ودسته جمعي زندگي کردن را دوست دارند واين گذشته از جنبه کمکهاي متقابل جهت رفع معضلات ومشکلات مبتلأ به، بيشتر به دليل ارضاء روحي ورفع حالت تنهايي وغربت است. وتاريخ مبين اين جنبه اززندگي افراد اززمانهاي بس دورمي باشد.
دردنياي کنوني پيشرفت ماشينيسم وگرفتاري روزافزون انسانهاي، دوربودن ازمحيط خانه. عدم تما س دايم وکافي بافرزندان، رهاشدن کودکان وجوانان به حال خود درشرايطي که شديد ترين نيازهاي روحي ومعنوي رااحساس مي نمايند، بالاخص درممالک که پديده صنعتي شدن وشهري نشيني بيرحمانه پارا مترهاي ذکرشده تقويت مي نمايد، باعث شده که جوانان همدرد باتماس باهمديگربزعم خود کوشش درجهت ارضاء نيازمنديهاي روحي وعاطفي خويشتن بنمايند.
شايد به همين علت است که هيچ يک ازگروههاي جوانان درابتداء امردست به مجرميت نزده وصرفاً به جنبه تفريحي، ورزشي و اجراءبرنامه هاي دسته جمعي سالم يانيمه سالم مي پردازند.
ايجاد اعتماد ودوستي بيشترووجود زمينه هاي جرم زا، آرام آرام وباانجام جرم هاي ابتدائي سيرتکاملي مجرميت راطي وبسوي ارتکاب جرايم مهمترپيش مي روند، دراين مسيرتحول بعضي حوادث مانند دستگيري يکي ازاعضاء ياتوقف ريس ياارشد گروه باعث پاشيده شدن آن گروه مي گردد. نا گفته نماندکه بعضي عوامل مانند دعوا هاي دسته جمعي، ياسيرقتهاي کوچک باعث تشکل بيشتر گروه مي گردد. بعضي ازاافراد بارسيدن به سن بلوغ ياتغير محيط مسکوني يا محله عملاًًًً فعاليت گروه رابخصوص که ازاعضاء مؤثرباشند دچاروقفه مي نمايند، درادامه روند بعضي تاحدي پيش ميروند که کاملاً متشکل شده وسازمان مي يابند وگاها به صورت باندهاي مخرب وخطرناک که حتي مبادرت به انجام عمليات مجرمانه بزرگ نيزمي ورزند، تبديل ميشود.
درباره علت توجه روزافزون جوانان به تشکل گروه وتمايل به مجرميت نظريات وتيوريهاي گواناگون مطرح شده است که اصول آن رادرانيگيزه شناسي جرم خواهيم آورد، زيرا جرم چه فردي وچه گروهي، به مثابه يک عمل انساني ويک پديده اجتماعي داراي ريشه هاي شخصي است که مطالعه آنها نيازمندي بررسي کيفيت زندگي عاملين وگذشته وحالشان، ويژه گيهاي رواني وشخصيتي آنها مي باشد. اما مجرميت گروهي قطع نظرازعوامل عمدي جرم داراي يک علت وجودي است که بايد درخود فلسفه گروه جستجوگردد.
رهاشده بوسيله جامعه بزرگسالان، جوان درجستجوي نوعي پناهگاه است، درگروه همنواعاني پيداميکند که کم وبيش همان احساس اورا دارند، تماس مدوام باآنها محيطي پرازمحبت وعاطفه اواحساس ايجاد مي نمايد. جوان درگروه احساس قدرت وبزرگي راپيدامي کند.
شازال جرم شناس وحقوقدان ومتخصص حقوق اطفال درفرانسه بعدازبررسي ومطالعات فراوان درزمينه مجرميت درمورد کشش آنها بسوي مجرميت مي نوسد” درباند، جوانان کمبود هاي محيط خانوادگي ومشقت فقررادرگردهم آئي ها ودوستيها ي خودجبران مي کنند، باند براي جوانان مجرم نشانگريک قدرت وثروتي است که نيازهاي امنيتي وي تأمين وتأکيد ي براصالت وجودي وي مي باشد”.
درپايان لازم به تذکراست که هرچند پديده مجرميت جوانان بصورت گروهي درسالها ي اخيررشد فراوان يافته ولي هرگزبه صورتي درنيامده که بتوان آنرا باباند بزرگ سالان مقايسه نمود.

3- مجرميت اطفال وبزرگسالان
جرم پديده اجتماعي بسيارپيچيده اي است که انرژي ووقت زيادي درسالهاي اخيربراي تبيين وتشريح وتوضيح علت وجودي آن صرف شده است. يکي ازموضوعا ت اين پديده بررسي اثرات درون زندگي افراد بررفتارهاي مجرمانه آنها است چون بحث اثرسن برمجرميت درانگيزه شناسي خواهد آمد دراينجا بيشترمقايسه مجرميت اطفال وبزرگسالان مطمح نظراست.
مطالعا ت انجام شده درزمينه مجرميت بيان گراين مطلب است که هيچ شرايط سن مغاير ياارتکاب عمل مجرمانه نيست. بچه ها، جوانان، بزرگسالان، پيران، مرتکب مجرميت ميشوند. معذالک کيفيت وکميت جرم ارتکابي هرکدام ازين گروه هاي سني باهم متفاوت ميباشد. اين تفاوت نه تنها درکيفيت بلکه درنحوه ارتکاب، انگيزه عمل وهدف مورد جستجونيزميتوان مشاهده نمود، بطورکلي جرايم اطفال ازسه ويژه گي برخورداراست که نظربه آنها تاحدي تمايزموجود بين مجرميت اطفال وبزرگسالان مشخص مينمايد. مجرميت اطفال دربيشترموارد اتفاقي است وبه همين جهت دراکثرمو رد بعدازگذشت مدتي تکرارنمي شود ارتکاب جرايم ناشي ازعدم، آگاهي عدم توجه به نتايج حاصله ازاعمال، تابع احساسات شدن وبدون تصميم سابق وپيشبيني قبلي صور ت مي گيرد. البته اين بدان معني نيست که درارتکاب هيچ جرمي برنامه ريزي وطرح قبلي وجودندارد، چراکه درميان اطفال هستند کسانيکه بدليل تکرارجرم وسوابق مجرميت به يک مجرم نيمه حرفه اي تبديل شده ودرانجام جرم باتهيه وتوجه به جوانب امرمبادرت به اجراي عملي مينمايند ودراين قسمت مجرميت اطفال به مجرميت بزرگسالان نزديک ميشود، منتها درمورداطفال اين بسيارنادرويا قابل اهميت کمتري است. درحاليکه افراد بزرگسال عليرغم اينکه اکثريت جرايم ارتکاب آنان نيزاتفاقي است ولي به علت بالابودن قوه درک وشعور، درجه تصادفي واتفاقي بودن عمل کمتراست، معمولاً اطفاليکه درارتکاب جرم مداومت به خرچ ميدهند درزمره مجرمين بزرگسال فردايند. مجرميت اطفال نسبت به بزرگسالان ازپيچيده گي کمتروساده گ بيشتري برخوردار است. به همين جهت قريب به اتفاق جرايم ارتکاب مختص کودکان است وبزرگسالان به ندرت مرتکب آن ميشوند. تخريب وسايل نقليه عمومي وخصوصي، سرقت ازمغازه هاي بزرگ درممالک اروپايي قسمت اعظم مجرميت اطفال را تشکيل ميدهد ازآن جمله اند.
البته دراين مورد نيزدرصورت تعلق داشتن به باند وگروه وتحول آنها بسوي يک سازمان پيشرفته ومتشکل، جرايم نيز ديگرگون شده وبه شکل مجرميت بزرگسالان متجلي ميشوند. قاچاق مواد مخدر، دزدي منازل ووسايل نقليه راميتوان ازآن موارد ناميد.
اطفال خورد سال درارتکاب جرايم معمولاً کشش فراواني به انجام دسته جمعي آنها دارند وازانجا م يک عمل خلاف به تنهائي احتراز مي کنند، اين پديده رابخوبي ميتوان درباز ي کودکان زماني که بصورت دسته جمعي هستند مشاهده نمود. اصولاً همان طوريکه گفته شد، بودن درجمع، به طفل قدرت وشجاعت بيشتري ميدهد ودست زدن به عمل خلاف را آسانترجلوه مينمايد. طفل که با دوستان مرتکب عمل مجرمانه شود هرگز به تنهايي شايد قادربه انجام آن نباشد.
تمايل به انجام جرم به صورت گروهي درممالک صنعتي يعني کشورهاي که به علت پيشرفت پديده مصرف وبزرگي شهرها، وماشيني شدن زندگي فردگرائي وکمبود عاطفه به وضوح مشاهده ميگردد، وتمايل به گروه گرائي درنزد جوانان جهت ارضاء کمبود هاي عاطفي وروحي شديد تراست، هرروزگسترش بيشتري ازخودنشان ميدهد، در فرانسه همان طوريکه گفتيم يکي برسه جرايم بصورت گروهي ارتکاب ميگردد، درلندن اين رقم به دو سوم بالغ ميگردد. درايران بعلت عدم رشد پديده گروه گرائي درنزد جوانان بصورت ممالک صنعتي مجرميت گروهي رشد زيادي نداشته است ولي درسالهاي اخير سرقت موترووسايل دستي وسا يط نقليه عمدتاً باشرکت بيش ازيک نفرطفل انجام شده است.
پديده مجرميت اطفال عارضه است اجتماعي، اگردرساليان گذشته فقد مختص ممالک صنعتي بود امروزه باگسترش صنعت وشهر نشيني يالااقل عوارض آنها بصورت پديده جهاني درآمده است البته عليرغم بعضي تصورات مجرميت اطفال پديد ه جديدي نيست وجود قوانين اختصاصي درموردآنان درسالهاي بسياردوروعهد باستان نمايانگراين حقيقت است که اين پديده به همان اندازه مجرميت بزرگسالان ويا بااعتباري به اندازه عمرانسانها سابقه تاريخي دارد.
مطالعه الواح دوازده گانه روم باستان وقانون سال 306 قبل ازميلاد مسيح، قوانين ايران باستان همگي نشانگروجود اين پديده ونظراغماض آميزوپرعطوفت جوامع نسبت به آن بوده است به همين جهت مجازات تعين شده براي اطفال هميشه ازمجازات بزرگسالان کم اهميت تروسبک تربوده است. با ظهوردين مقدس اسلام نشروقوانين آن، براي اولين بارمقرراتيکه به صراحت عدم مسؤليت جزايي را درباره مجرمين جوان شناخت، بوجودآمد. واين درست زماني است که قوانين اروپائي حيوانات ومردگانرا به عنوان مجرم محاکمه وحتي مجازات مي نمودند.
دررابطه با عبارت مجرميت جوانان به نظر مي رسدکه اولين باراين عنوان درانگلستا ن درقرن نوزدهم، سال 1815 ودردوراني که بعلت ازدياد مجرميت جوانان، چندتن محاکمه وبه مجازات اعدام محکوم شدند، بوجود آمد وبعداً درتمام ممالک دنيا بدين صورت استعمال گرديد. البته عليرغم استعمال اين عبارت درتمام ممالک جهان، هريک ازجوامع مفهوم خاص ازآن داشته وحدودوشمول مشخصي براي آن درنظردارند. گسترش پديده مجرميت درجهان دراواخرقرن نوزدهم واوايل قرن بيستم بالا خص پس ازجنگ جهاني دوم ودرکشورهاي صنعتي ازيک طرف وتوسعه علم جرم شناسي ازطرف ديگرباعث گرديدکه حقوق اکثرکشورها درزمينه اطفال دگرگون شده وعدم مسؤليت کامل يانسبي براي اطفال به عنوان يک اصل حقوقي شناخته شود.
عليرغم شناسائي عدم مسؤليت جزائي اطفال وتعين مجازاتهاي بسيارخفيف براي آنان رشد مجرميت متوقف نشده ودربرخي ازجوامع صنعتي به صورت يک آفت اجتماعي رخ نموده است. بدين جهت بعضي ازکشورها دگرگوني عظيمي درساختارحقوق اطفال ايجاد نمودند وبعضاً عناوين کلاسيک وبافتهاي رژيم حقوق گذشته رابنياداً تغيرداده بجاي دادگاه اطفال واستفاده ازقضاوت براي رسيدگي به جرايم اطفال دست به تاسيس نهاد هاي اداري زدند وعبارت ” ابزارمجازات ” راازقاموس حقوق جزائي زدودند. بدين ترتيب مجرمين جوان دراين ممالک نه تنها بد ست افراد متخصص که درنهاد هاي اداري مخصوص رسيدگي به مجرميت اطفال بکارگرفته شده اند، مورد مطالعه قرارگرفته ومتناسب جرم ارتکابي تصميم مقتضي ومتناسب باهدف اصلاح وبازگشت به آغوش جامعه درباره آنان اتخاذ ميگردد. بلکه بجاي اعمال مجازات درباره آنها اقدامات تربيتي وتأميني که رنگ وبوي جزارا نداشته واثرات منفي روحي ومادي آنرا به همراه ندارد درمورد شان اجرامي گردد.
مجرمين اطفال هرچند درنهايت ازجهت کم اهميت بودن خطرمجرميت بزرگسالان رابراي جامعه به همراه ندارد ولي بدليل حساسيت موضوع واينکه درصورت عدم توجه ما بجاي کودکان ناسازگارومجرم امروز، مجرمين حرفه اي فرداخواهيم داشت. بايد به هروسيله ممکن ازاين کودکان مواظبت نمود وباتمام وجود سعي درازبين بردن زمينه هاي انحراف وناسازگاري بنمائيم. يک نگاه دقيق تربه مطالعات انجام شده درباره مجرمين حرفه اي بزرگسال وجود رابطه عليت رابين ناسازگاري دوران طفوليت ومجرميت دوران بزرگسالي رابراي مان به اثبات مي رساند.
بنابراين جامعه بايد باآموزش دادن به خانواده ها، کمکهاي مادي به والدين که به علت فقردرشرايط نامناسب زندگي مي نمايند، ايجاد مسکن ارزان براي افراد يکه درمحلها ي بسيارپرجمعيت که ادامه زندگي درآنجا ازنظردرماني وتربيتي مناسب نمي باشد، دادن تعليمات تربيتي ومذهبي به خانوده هائي که ازنظردرسطح متعادلي نيستند، تأ سپس مهد کودک هائي مناسب براي مادراني که کارخارج ازمنزل دارند ايجاد مؤسسات خصوصي وعمومي براي نگهداري اطفال بي سرپرست وخلاصه انجام هراقدامي که بتواند انگيزه هاي جرم زاازنابودسازد، مجرميت رامهارمي نمايد.
باانجام اقدامات فوق اين مکان به خانوده ها داده خواهد شدکه دوران کودکي فرزندان اين اجتماع راکه دوران سازندگي وتکوين شخصيت است با تأمين نيازهاي ضروري مادي ومعنوي، با سرپرستي مسؤلانه ودادن آموزشهاي لازم وتربيت مناسب وتقويت صفا ت نيکو، چون فروتني، ايثاروتقوا، تعاون راستي وپاکي دوران پرثمر بسازند.
4- مجرميت مردان وزنان
شکي نيست که درکل پديده مجرميت، زنان نسبت به مردان کمترميباشد. واين رابطه دربين دختران وپسران مجرم نيزجاري ومعمول است.
بديهي است که اين اختلاف درجوامع مختلف مانند پديده هاي اجتماعي تابع زمان ومکان بوده وبسته به فرهنگ وشرايط زندگي واعتقادات مذهبي متفاوت است. مع الوصف اين رابطه درتمام جهان وجوداشته وآمارها بيانگربالا بودن سطح مجرميت جنس مذکرنسبت به مؤنث است.
درفرانسه تعدادزناني که درمحاکم جنائي درسال 1968 محاکمه ومحکوم شده تقريباً يک سيزدهم تعداد مردان محکوم درهمان مراجع است(95 نفرزن دربرابر1233 نفرمرد جنايتکار) وتعداد زناني که درمحاکم جنحه محکوميت پيداکرده اند هشت برابرکم ترازتعداد مردان محکوم درآن محاکم بوده است.
درآلمان غربي، درسال 1959 زنان مجرم 16 فيصد کل مجرمين راتشکيل مي داد ند. درآمريکا نسبت دختران مجرم نسبت به پسران حدود 15 فيصد مي باشد،لازم به يادآوري است که اين آمارنمي تواند معرف واقعيت مجرميت زنان باشد، زيرا همانطوريکه ژيليک جرم شناس اتريش مي گويد اين ارقام ازيکسوکم وبيش بستگي به شدت وضعف رژيم جزايي نسبت به زنان درکشورهاي مختلف دارد.مجرميت زنان نسبت به مردان نه تنها ازنظرکمي ورقمي بلکه ازجهت ويژگي انگيزوجهت گيري اين جرايم نيزمتفاوت است. همان طوريکه جرم شناس فرانسوي ميگويد مجرميت زنان داراي اوصاف جنسي، عاطفي، وهورموني ميباشد. عمده مجرميت زنان درامورجنا ئي بچه کشي است که رقم بالا ئي رادرجرايم عليه اشخاص تشکيل ميدهد ومردان معمولاً بندرت دست به ارتکاب آن ميزنند، آتش سوزي، پنهان نمودن گناهکاران، درجرائم کم اهميت ترازمجرميت جنائي مي توان سقط جنين، افترا، وبراي دختران سرقت درمغازه ها ومنازل همسايگان رانام برد. درجرايم فوق شرکت زنان نسبت به مردان بيشتربوده بعضي ازآنها مثل سقط جنين، عاملين اصلي فقط خانم ها مي باشند ومردان درصورت مشارکت فقط زمينه سازي ومعاونت رابعهده دارند.
توجيه اختلاف بين مجرميت زنان ومردان به عناوين گوناگون صورت مي گيرد. بعضي متفکران آن راناشي ازتفاوت فزيکي موجود بين اين دو جنس دانسته وزنان را به علت ضعف نيروي بدني وطبع ظريف واحساساتي بودن قادربه ارتکاب اعمال مجرمانه مردان نمي دانند.
يک عدهء ديگر ازدانشمندان چون ساترلند وکرسي اختلاف فاحش جرايم زنان ومردان راناشي ازاختلاف موقعيت اجتماعي اين دوجنس دانسته وميگويند. در کشورهاي که مساوات بين زنان ومردان برقرارشد وزنان استقلال ياقتند، مانندکه کشورهاي اروپائي وآمريکايي شمالي، نرح ياارزش جنائي زنان خيلي به نرح جنائي مردان نزديک ميشود.
قطع نظرازعقايد اين متفکران دررابطه باعلت اختلاف مجرميت بين دوجنس مخالف، مي توان گفت، علت اصلي را نه تنها درشرايط اجتماعي جنس بلکه درتربيت خا نو ادگي دختران که عمدتاً محجوب ترودرزندگي اجتماعي بخصوص درسنين جواني کم دخا لترازمردان ميباشند وهمچنين درمرحله ازدواج، مسؤليت پذيري شوهروبه عهده گرفتن مشکلات ومسايل زندگي بايد دانست.
درپايان لازم است درمورد افزايش مجرميت زنان درسال هاي اخيردرکشورهاي اروپائي يادآوري نمائيم. اخيراً طبق مطالعات آماري درصد مجرميت زنان بالا خص دختران دررابطه با بعضي ازجرائم به شدت افزايش يافته است. اين افزايش بيشترمر بوط به سرقت ازمغازه ها گرفته تاشرکت درباندهاي متشکل وسازمان يافته وفعاليت درسرقت بانک ها وقاچاق مواد مخدرميباشد.
غيرازتقسيم بندي هاي بيان شده بعضي ازدانشمندان انواع ديگري ازمجرميت مثل مجرميت ثروتمندان وفقرا، مجرميت شهري وروستائي، وديگرتقسيمات که برمبناي جامعه شناسي وساير علوم مي باشد انجام داده اند که شرح تفصيلي آنها نيازبه بررسي بيشتري دارد.

فصل دوم
مفاهيمي درعلل سنجي جرايم
جرم شناسي درشناخت چگونگي ايجاد جرم ازمفاهيمي استفاده مي نمايد که هرچند عمدتاً بجاي يکديگرواکثراً به معني واحدي بکاربرده مي شوند ولي درحقيقت معاني ومحتواي مختلفي دارند. اين مفاهيم را جرم شناسان به چها ردسته تقسيم مي نمايند.
مبحث اول – علت
علت ومعلول دومفهوم شناخته شده درجهان امروزي مي باشد، براي علت تعارف گوناگوني وجود داردکه عمدتاً نقاط مشترک فراواني دارند. درفرهنگ اصطلاحات فلسفي آنرا چنين تعريف نموده اند. علت چيزي است که چيزديگربرآن متوقف باشد وازوجود آن وجود امرديگري وازعدم آن عدم آن امرلازم آيد. به هرحال هرگاه ميان دوامري بستگي وجودداشته باشد آن راکه محتاج اليه است علت نامند وديگري را که محتاج است معلول گويند.
درجرم شناسي علت، آفريننده جرم است، يک علت قبل ازاثربوجود مي آيد وسپس اثرات آن ظاهرمي شود. به طورکلي علت، ناشي ازمجموعه چندين عامل جرم زاوعوامل منع کننده مي باشد.
بحث درمورد علت ومعلول ورابطه عليت بحث بسيارقديمي است که فلاسفه ومتفکرين درآن قلم فرسايي هاي فراواني نموده اند. به نظرآنها وجود هرچيزي درجهان داراي علت مي باشد وهيچ امري بدون علت نيست. بااين ديد بودکه بشردرپي شناخت علل وموجودات برآمده وباسعي درارضاء حس کنجکاوي، مؤفق به کشفيات مختلف دررشته هاي متعدد علوم گرديد.
امروزجرم شناسان علت رابراي توجيه پديده مجرميت فروان مورد استفاده قرارميدهند وهريک ازروزنه هاي علمي مخصوص، مجرميت رامعلول علل مختلف مي دانند. روان شناسان کمبود هاي رواني ، عاطفي، کندذهني وکودني راعلت جرم ميدانند وجامعه شناسان گاهي فقروتهيدستي واستضعاف مادي، زماني فقرفرهنگي واستضعاف معنوي وحتي نامناسب بودن محيط خانوادگي ومشکل مسکن وغيره را علت جرم تلقي مي نمايند.
اُلف کين برگ جرم شناس بزرگ کشورسوئد مي نويسد: هررفتاري که ازانسان سر مي زند واکنش يک محرک است، هرموجود زنده کاملي نيزتابع اين اصل است وازآنجا چنين نتيجه ميشودکه تمامي اعمال انساني هميشه تابعي ازوضع ساخت فردي اووفشارهاي وارده ازمحيط براوست. ازترکيب طرزساخت فردي ومحيط فقط يک علت پديد مي آيد که آن را”عقده علي” مي شناسند. بعضي ديگرازجرم شناسان مانند جک لئوته معتقد ند که اگربتوان ثابت نمود که عاملي درجمع مجرمين به مراتب بيشتر تأثيرمي گذارد تادرجمع آوري غيرمجرم، آن عامل رامي توان علت ناميد.
درگزارش سازمان ملل متحد ” علت شرط لازمي است که بدون آن رفتارمجرمانه بوجود نخواهد آمد ” درهمين گزارش آمده است که يک حالت رواني يا يک وضعي که بوسيله يک هم آهنگي واتحاد ساده برخي مقتضيات پديد مي آيد، مي توان ” علت ” يک عمل مجرمانه بوسيله يک مجرم باشد. فن هنتيک Von Hentig که دراين زمينه تحقيقات ومطالعات فرواني دارد، دررابطه باتعريف سازمان ملل معتقد است که اين تعريف علت وشرط را ازهم تفکيک نکرده وآندورا بهم آميخته است. زيراعلت عاملي است که باآثارخودموجب ظهوريک قدرت نوياموضوع جديد مي شود. يک علت قبل ازمعلول بوجود مي آيد وبه نحولايتغيري بوسيله آن تعقيب مي شود.
مبحث دوم- انگيره
اين مفهوم برعکس علت که موضوعي بوده وناشي ازرابطه فرد ووضعيت جرم است، جنبهء فردي دارد وتجلي آثارناشي ازعليت موضوعي درزندگي داخلي فرد است.
انگيزه ازنظراستفاني عبارت ازسود ياذوق واحساسي است که مجرم رابه ارتکاب جرم سوق داده موجب بروزجرم ميشود، وياعلت جبري وتعين کنند ه عمل جنائي است.
درگزارش سازمان ملل متحد انگيزه امري رواني تلقي که به ساده گي قابل تشخيص نبوده ومعين کننده يا محرک ايجاد مقدمات عمل مجرمانه است.
پيناتل به نقل ازکين برگ درتشريح اخلاقي که ميان انگيزه وعلت وجود دارد مينويسد که علت پديده اي عيني وانگيزه امري ذهني است. اوسپس دررابطه باتفکيک انگيزه وعامل ميگويد يک امرمسلم است که عامل عنصرموضوعي است وقبل ازانگيزه وجود دارد وذات آن انفرادي است وانگيزه تحت تأثير عامل قرار ميگيرد.
بنابراين ميتوان گفت انگيزه يا داعي « طلب کننده » امري وابسته به فرد بوده وجنبه هاي رواني دارد وممکن است تحت تأثير عوامل قرار گرفته وانسان را بسوي مجرميت کشانده و« علت » جرم گردد ودربعضي مواقع نيز به حدي قدرت مند باشد که بدون مدد رساني ساير عوامل باعث مجرميت گردد.
جرم شناسي برعکس حقوق جزا که به استثناء پاره اي موارد به انگيزه اي ارتکاب جرايم توجه نمي نمايند، به آن توجه خاصي نموده وپس از بررسي علل پاتولوژيک، درپي شناخت علل معرفت النفسي مجرميت برمي آيد.
لازم به ياد آوري است که بعضي ازفرهنگ هاي جرم شناسي انگيزه شناسي را بجاي بررسي عوامل ارتکاب جرايم يا علل سنجي نيز بکار ميبرند. با اينکه تعين حد فاصل بين علت وانگيزه تا حدي مشکل است اما گاهي انگيزه به حدي قوي است که بدون تأثير علت خارجي، فرد را بطرف ارتکاب جرم سوق ميدهد. مثلاً بيماري هاي رواني، اختلالات عاطفي ازانگيزه هاي بسيارمؤثير دربروز حالت خطرناک ووقوع جرايم هستند.
درتحقيق هاي جرم شناسي، تشخيص بين علت وانگيزه ضروري است، انگيزه ربودن مالي براي ضرروزيان رساندن، باانگيزه سرقت براي گرسنگي ويارفع نياز کاملاً متفاوت است.
مبحث سوم – شرط
شرط امري است که ايجاد شئي ديگرمؤثر وسبب اتفاقات وتحريکات اضافي ميشود.
بعضي ازمتخصصين، علت را شرط لازم دروقوع جرايم ميدانند ومعتقد اند که بدون شرط، عملي ازقوه به فعل درنمي آيد ودرنتيجه شرط وعلت يکي بوده وقابل تفکيک نيستند.
پيناتل شرط وعلت را ازهم تفکيک کرده مينويسد: که شرط پديد آورندۀ عوامل مختلف است وبرتعدادآنچه که وجود دارد افزوده ومحرک عوامل موجود وتقويت کننده آنهاست که با ازدياد تحريکات، سبب بروز اتفاقات وحوادث تازه شده وزمينه را براي بروز جرايم گوناگون آماده مي کند.
مبحث چهارم- عامل
عامل پديده اي ناشي ازهروضع جسمي يارواني ويااجتماعي است که دررشد ويا افزايش جرايم نقش مهمي را ايفامي نمايد. عامل بوجود آورندۀ جرم نيست بلکه پرورش دهندۀ آن ميباشد. تأثيرعامل درافراد مختلف متفاوت است چه بسا افرادي تحت تأثير عواملي مرتکب جرم ميشوند درصورت که افراد ديگري که دروضع مشابه آنان قرارداشته وبا همان شرايط دراجتماع بسرميبرند مرتکب جرمي نمي شوند. بطورمثال صدها نفر يک فلم جنائي سينمايي را تماشا ميکنند فقط عده اي ازآنان تحت تأثير موضوع همان فلم مرتکب جرم ميشوند. علت اين امر وجود اختلاف درگرايش ها، استعداد ها شرايط محيط خانوادگي، محيط اقتصادي واجتماعي، جغرافيائي، سياسي، بالآخره ازهمه مهمتر وضع جسمي ورواني است که سبب قدرت مقاومت گشته وافراد را ازيک ديگرمتمايز ميسازد.
تعين يک رابطه دقيق وقطعي بين عامل ومعلول مشکل است زيرا درتمام موارد عامل دربروز جرايم تأثير مطلق وقاطع ندارد.
انواع عوامل متعدد، واهم آن عوامل جرم زا وعوامل منع کننده هستند.
ا- عوامل جرم زا
تحت تأثير عوامل فردي (جسمي يا رواني)، عوامل مستعد کننده (اثرات ارث)، عوامل آماده کننده (الکلسيم) وعوامل ايجاد وعملي کننده (محيط) وياعوامل که نقش تعيين کننده را دارند افراد به طرف ارتکاب جرم کشانده مي شوند. اثريک عامل به تنهايي صد درصد دروقوع جرم نادراست، وبراثرجمع عوامل مختلف فرددرمظان ارتکاب جرم قرارمي گيرد.
2- عوامل منع کننده
تعدادي ازافراد تحت تأثيرعقايد مذهبي، اصول اخلاقي، وضع جسمي ورواني، موقعيت اجتماعي، داراي عواملي هستند که باوجود عوامل جرم زا، مرتکب جرم نميشوند بدين معني که رفتاروکردارفرد تحت تأثيراوضاع واحوالي قرارگرفته است ازيکسو، تحت تأثيرعواملي فردي( جسمي ورواني ) ومحيط اجتماعي که منشأ فشاربسوي رفتارضد اجتماعي وارتکاب جرم است وازطرف ديگر، اوضاع واحوال وموقعيت اجتماعي سبب مقاومت وخودداري شده، مانع ازارتکاب جرم ميشود. مثل فقرکه سبب فشاروحفظ آبرو حيثيت، موجب خود داري ميشود. همان طورکه افراد ازنطرجسمي ورواني بايکديگر متفاوت هستند، دربرابرفشارمحرکهاي خارجي نيز،واکنش هاي مختلف ازخود نشان ميدهند. فشارممکن است فشاربدني ويارواني وياناشي ازعلل مختلف خارجي باشد وغالباً براي مقابله باناملايمات، سروصداي زندگي شهري، ترافيک وغيره خشم خودرافرومي بريم، درنتيجه برشدت فشاررواني افزوده ميگردد. شدت وميزان فشارمربوط به موقعيت است که شخص درآن قرارگرفته وهچنين ميزان ارزشي که براي آ ن عامل فشارقايل است . امري ممکن است فردي را ازپا درآورد واما ديگري را اندکي آزرده خاطربسازد .
معمولاً هرچه مدت دوام فشاري بيشتر وتعدادآن دريک زمان زياد باشد طبعاً فشارشديد ترخواهد بود. بطورمثال مردي که به سرطان مبتلا است فرزندش ازبلندي سقوط کرده ومجروح ميشود درموقع انتقال فرزندش به شفاخانه موترش تصادف ميکند ودرمراجعت به منزل، خانه خودرا دچارحريق مي بيند.
يک سري اتفاقات کوچک نيزممکن است مشابه يک فشارجزيي، سبب بروزواکنش غيرعادي شود درحاليکه افراد تواناتر، فشارعظيم تري رامي توانند متحمل شوند ولي غالباً به زخم معده، سردردهاي مزمن، ( ميگرن ) دچارميشوند. مهمترين واکنش ها دربرابرفشارها عبارت اند از: حمله عقب نشيني، مصالحه ميباشد.

  • حمله ( تهماجم ): دراين نوع دفاع ومقاومت، شخصي سعي دارد بافعاليت بيشتربر مو انعي که درسرراه ارضاي احتياجاتش ( مادي يامعنوي ) موجوداست فايق آمده وآنها راازميان بردارد. اگرحمله نيزباناکامي روبروشود ومحروميت ادامه يابد آزادگي واحساس نارضايتي تقويت شده حالت حمله ممکن است منجربه خصومت، کينه، نفر ت که مخرب هستند تبديل گردد. سرقت، ايجاد حريق عمدي، انحرافات جنسي، غالباً ازواکنش هاي حمله مي باشند که به کينه وخصومت مبدل گشته است.
  • فرارياعقب نشيني:- عقب نشيني ساده، نوع دوم واکنش درمقابل فشاراست. انسان حتي نوزادان نيزدرمقابل محرک دردناک، مانند جسم داغ خودراکنارمي کشند. عقب نشيني، بااستفاده ازموقعيت خاص بروزمي کند واکنش عقب نشيني اگرباحس وظيفه ويا آرمان شخص مغايرباشد ايجاد حس گناه ميکند که خود محرک تشويش، آشفتگي شخصي است.
  • مصالحه:- شايعترين واکنش رواني درمقابل کشمکشهاي دروني، مصالحه است. وقتي فردي باحمله ياعقب نشيني، نمي تواند برمشکلات وخواسته هاي دروني فايق آيد به صورت مصالحه باپذيرش هدفي به جاي هدف قبلي وياکم کردن توقعات وآرزوها دربرابرعوامل جرم زا، مقاومت مي کند.
    کين برگ بروزجرم راناشي ازدواصل مي داند.
    اول- عوامل فردي که تحريکاتي ايجاد کرده وفرد به طرف رفتارهاي ضداجتماعي مي کشاند.
    دوم- مقتضيات فردي که عليه تحريکات به مبارزه مي پردازد.
    بررسي قدرت مقاومت دربرابرنيروهاي تحريک کننده درجرم شناسي، حايزاهميت زيادي مي باشد.

فصل سوم علل فردي غيرارادي مجرميت

مبحث اول: عوامل فردي ياداخلي
عوامل فردي مجموعه عوامل هستند که درارتباط باويژگيها وخصوصيات انسان بوده وازشخص وي سرچشمه مي گيرند. کين برگ عوامل فردي رامجموعه اي ازتمايلات واکنشي مي داند که درلحظه مشخصي بصورت واقعي وجود دارد. اين تمايلات ممکن است ارثي ويااکتسابي باشد.
1- ارث واثرات آ ن
مفهوم ارث به اندازه عمرانسانها قديمي است. درطول ادوار، اين فکرکه انسان وارث تمام ويژگيهاي جسمي واخلاقي خودمي باشد قوت داشت.
معذالک ازبيان چگونگي توارث به علت عدم شناخت علمي مراحل تشکيل وتکوين جنين عاجزبوده اند، باپيشرفت علم طبي وسايرعلوم تجربي اين امکان ايجاد گرديد. امروزه علم توانسته است به مسايلي دست پيدانمايد که درگذشته چگونگي آن مشخص نبوده است.
دررابطه با تأثير وراثت درمجرميت نظريات مختلفي بيان شده است، گروهي معتقد اند که وراثت اثرمستقيم داشته وباعث مي شود فردي باچنان خصوصيات جسماني ورواني واخلاقي متولد شود که قدرت هماهنگي وانطباق بازندگي اجتماعي رانداشته باشد. دسته ديگري ازدانشمندان فکرمي کنند که وراثت اثري غيرمستقيم داشته وباايجاد زمينه منجمله عدم تعادل جسماني ورواني مجرميت را تسهيل مي نمايد.
مکتب تحققي به رهبري لامبروزو براي اولين بارمسئله اثر توراث دربوجود آمدن جاني مادرزاد را مطرح نمود. لامبروزونخستين کسي است که بعد ازتحقيقات فراوان درکتاب « انسان جنايتکار» وجود يکنوع مجرم فطري رااعلام مي نمايد. اودرتعريف اين پديده مي نويسد که « وي ميل طبيعي بسيارشديدي براي ارتکاب جرم دارد» واواين حالت را رواني وجسماني دانسته ونشانه اي ازانحطاط ورجوع به اصل وظهورمنش وويژگيهاي اجداد وحشي جنايتکارمي داند.
فري شاگرد لامبروزو با تأکيد بر اصل وراثت مي نويسد که مجرم مادرزادي اصولاً نابهنجار وبدکار به دنيا آمده است وهمان نطوريکه سگ شناگربه دنيا آمده مجرم مادرزاد نيزبراي ارتکاب جرم متولد شده است فري اين نوع مجرميت رانتيجه اجتناب ناپزيريک رشته اثرات وراثتي دانسته وفردمجرم راکه بزعم اوبيشترمرتکب جنايت مي شود ازنظراخلاقي ورواني وجسماني بيماري مي داند.
لامبروزو وفري با قبول اين نکته که تمايلات مجرمانه نسل به نسل قابل اتنقال است معتقد بودند که مجرمين مادرزاد يا« جانيان بالفطره » به هيچ وجه اصلاپذير نبوده ومجازاتها، کوچکترين اثري برشخصيت آنان ندارند به همين جهت لامبروزو پيشنهاد ميکند که اينان راازميان انسانها وجوامع دور نموده ودرمحلي خارج ازاجتماع تبعيد شان نمائيم.
تيوري جنايتکار بالفطره درقرن نوزدهم چنان غوغائي براه انداخت که بعضي ها تصورنمودن که يک واقعه علمي مبرهن به دانشهاي بشري افزوده شده است. اين موقعيت باعث گرديد حتي تاسال هاي بعد وتابه امروز عده اي درتعقيب اثبات اثرتوراث برمجرميت ووجود مجرم مادرزادي باشند.
باتوجه به مطالعات مذکوراينک اثراخلاقي ارث، اثرارث درانتقال بيماريهاي مزمن والدين واثرارثي الکل وموادمخدرمورد بحث قرارمي گيرد.
الف- اثراخلاقي ارث
انتقال ارثي خصائل، رفتاروکرداردرافراد بسيارمتفاوت است.
بطورمثال فردي که درسال 1920 متولد شده است تعداد اجداد اوبا120 ازدواج در8 قرن گذشته 256 ميليون نفرخواهد بود. هرگاه فردي فقط بديهاي اجداد خود را به ارث ببرد وخصلت هاي نيک وانساني به اومنتقل نگردد طولي نمي کشد که تمام افراد جامعه جهاني ، مجرم وفاسد الاخلاق مي گردند درحاليکه پيشرفت علوم واختراعات بشري عکس اين موضوع رانشان مي دهد. دراجتماع کنوني اشخاص بصير، خير خواه وباايمان بااوصاف وسجاياي نيک وپسنديده بسياروجوددارند.
مجرميت درذات هرفرد نيست که بوسيله ارث ازوالدين واجداد به اوانتقال يافته باشد بلکه رفتاروکردارهرفرد تحت تأثيرمحيط اکتسابي نيزهست. وضع محيطي که طفل درآن زندگي نموده ورشد مي کند درتعين سرنوشت اومؤثراست. هرگاه فردي درمحيط مناسب وموافق باذوق استعداد، وضع جسمي ورواني خود بايک روش تربيتي صحيح پرورش يابد ازبروزاثرات ارث مي توان جلوگيري به عمل آورد.
ب- اثر ارثي بيماريهاي مزمن والدين
بااينکه نقش دقيق ارث درتوسعه بيماري جسمي ورواني هنوزبه ثبوت نرسيده ولي هرگاهي ديده شده است که يک نوع بيماري خاص درافراد يک خانواده بروزنموده وطرزپيشرفت بيماريها وشکل آن هميشه يکسان وباعوامل خارجي بستگي نداشته دروني بوده است.
ابتلاء پدرويامادربه بيماريهاي مختلف مخصوصاً سل وبيماريهاي مقاربتي ( سفليس وغيره) به اولاد منتقل مي گردد. انتقال مذکورياناشي ازضعف جسمي شديد والدين ويااثرانتقال خود مکروب مولد بيماري ( سل- سفليس ) ويا دراثرسموم ناشي ازآن ميکروب ها است که بوسيله جريان خون به جنين سرايت مي کند بيماريهاي مذکورکه اثراتي ازقبيل تغيرشکل اعضا ويا اختلال نموي آنان ويا انواع مختلف نقيصه هاي ارث را بوجود مي آورد. لازم به ياد آوري است که هرگاه شرايط نموجنين مساعد نباشد سلولهاي مولد اعضا آنطورکه بايد رشد ونموننموده وبيماريهاي مختلف دراطفال بروزمي کند.
عدم تعادل دررشد طبيعي جسمي ورواني يکي ازعلل بروزجرايم است. درمرکزابسر واسيون فرن پاريس دوسيه شناسائي شخصيت ( ابسرواسيون ) 1296 نفرمحکوم مورد تحقيق قرارگرفته در50 درصد آنان بيماري هاي مختلفي که والدين ويااجدادشان مبتلا بوده اند مشاهده شده وجرايم ارتکابي آنان به شرح زيربوده است.
-جرايم برعليه اموال 3/48 %
-جرايم برعليه اشخاص 9/51 %

  • جرايم جنسي 4/56 %
    طبق تحقيقاتي که دکترهويردرسال 1942 انجام داده 80 درصدوطبق تحقيقات پيناتل 75 درصد والدين واجداد مجرمين که مورد مطالعه قرارگرفته اند مبتلأ به بيماريهاي مختلف ويااختلالات رواني بوده اند.
    ج- اثرارثي الکل ومواد مخدر
    اعتياد والدين واجداد به الکل وموادمخدراثرارثي مستقيم دراولاد دارد وسمي که درنتيجه مصرف مواد مذکوردربدن پدروبويسله انتقال کروموزوم هاويا درخون مادرشده به جنين منتقل وسبب ضعف قواي جسمي ويارواني وي مي گردد.
    مستي پدرويا مادردرحين انعقاد نطفه عواقب وخيم واثرات شوم اعتياد به الکل رادارد خطراعتياد پدربه الکل بيش ازخطراعتياد مادراست.
    2- جنسيت ومجرميت
    جرم شناسان پديدۀ مجرميت زنان رادرنژاد هاي متفاوت ودرسنين مختلف بادر نظر گرفتن موقعيت اجتماعي، تاريخي مورد بررسي قرارداده همگي اذعان درتمام کشورها تعداد زنان مجرم نسبت به مردان مجرم خيلي کم است.
    دربرسي نوع جرايم ارتکابي زنان، توجه به موارد زير حايزاهميت است.
  • ميزان سن:- بادرنظرگرفتن موقعيت جغرافيائي، وضع سياسي، اجتماعي واقتصادي کشورها نسبت مجرميت زنان بامردان درسنين مختلف متغيراست.
  • موقعيت زمان:- نسبت مجرميت زنان درسنين مختلف باتوجه به موقعيت زمان نيزتغيرمي يابد.
  • موقعيت مکان:- تعداد مجرمين مؤنث ونوع جرايم ارتکاب آنان درکشورها ومناطق مختلف. شهرها وروستاها وحتي درمحله هاي يک شهرمتفاوت است. نوع جرايمي راکه
    دختران وزنان درسنين مختلف درآمريکا مرتکب مي شوند بانوع جرايم ارتکابي دختران
    وزنان هم سن وسال آنان درکشورهاي جاپان وپاکستان ويا درقبيله اي آفريقايي ويابرزيلي متفاوت مي باشد.
    اول- انواع جرايم خاص زنان
    انواع جرايمي که معمولاً زنان مرتکب مي شوند به شرح ذيل است:
    A- جرايم برعليه اشخاص:- زنان معمولاً شوهر، معشوق ويارقيب عشقي خودرابه قتل مي رسانند.
    قتل پدربسيارنادر است درصورت ارتکاب قتل واظهارندامت ننموده وازانتقام جوئي خود راضي به نظرمي رسند.
    غالباً باانواع سم ها، رقيب ويا مزاحم خود رامسموم مي کنند.
    قتل نوزادان واطفال به علت اختلافات خانوادگي ويا علل ديگردرحالت رواني غيرعادي ازجرايم خاص زنان است.
    درکشورهاي که سقط جنين ممنوع مي باشد سقط جنين نيزازجرائمي است که زنان مرتکب مي شوند.
    ترک اطفال، رفتاربد وغيرانساني وزجردادن اطفال که گاهي منجربه مرگ مي گردد ازجرايم ارتکابي زنان بشمارمي رود.
    B- جرايم برعليه اموال:- زنان به تنهايي ويابطورگروهي درمغازه ها وفروشگاه هاي بزرگ وياازمنازل اموال رامي دزدند وگاهي نيزبه عناوين مختلف ازديگران اخاذي مي کنند.
    نگهداري اموال مسروقه بين زنان رايج است.
    صدورچک بي محل رازناني که فعاليت اجتماعي دارند بيشترمرتکب مي شوند.ايجاد حريق عمدي دربين مردان بيش اززنان است.
    C- جرايم مختلف ديگر:- شهادت دروغ، تهمت وافترا، نوشتن نامه نام مستعارويابي امضاء تشويق ديگران ومخصوصاً اطفال به فحشاء، شهوت راني، ولگردي ازجمله جرايمي هستند که زنان بيش ازمردان مرتکب ميشوند.
    زنان معتاد به مواد مخدر، غالباً درتوزيع مواد مخدرشرکت مي کنند.
    دوم- علل مجرميت زنان
    دانشمندان علل مجرميت زنان ومخصوصاً عواملي که آنان رابه ارتکاب جرايم خاص سوق ميدهد وياازارتکاب جرايم مختلف پيشگيري نموده وموجب تقليل تعداد مجرميت زنان درآمارهاي جزائي مي شود مورد بررسي وتحقيق قرارداده به عوامل کلي وعوامل خاص تقسيم کرده اند.
    A- عوامل کلي:- عوامل کلي هستند که درمجرميت زنان مانند مردان مؤثرمي باشند واهم آنها عبارت اند از:
  • عوامل محيط خانوادگي: محيط متشنج، ازهم پاشيدگي خانواده کمبودمحبت.
  • عوامل رواني : عدم رشد هوش، عدم تکوين شخصيت، عقب ماندگي ذهني، ابتلأ به بيماريهاي واختلالات رواني.
  • عوامل اجتماعي: بيکاري، نداشتن حرفه وشغل، اعتياد به الکل ومواد مخدر، وضع مسکن، عدم امکان تفريحات سالم.
    B- عوامل خاص:- عوامل خاصي که زمينه رابراي مجرميت زنان مستعد وآماده مي کنند باعواملي که درمجرميت مردان مؤثراند کاملاً متفاوت است. درزنان عوامل عاطفي، جنسي، طرزعمل غدد مخصوصاً هورمونهادرسنين نزديک به بلوغ، دورۀ پيري نقش مهمي را ايفاء مي نمايد.
    اختلالات رواني ازجمله عدم تکوين شخصيت، تلقين پذيربودن، عقب ماندگي ذهني، زنان رابه محيط فحشا که ازجرايم خاص زنان است مي کشاند.
    3- سن ومجرميت:
    سن بطورمستقيم وياغيرمستقيم درنوع وازدياد وياتقليل مجرميت مؤثراست. گتله درسال 1831 براي اولين باربامقايسه آمارمجرمين وانواع جرايم درفرانسه ازدياد مجرميت رادرسنين مختلف وتقليل آن رادرپيري ارائه نمود وسپس متخصصين کشورهاي مختلف، تأثيرسن را دروقوع ونوع جرايم مورد بررسي وتحقيق قراردادند که اهم نظريه هاي آنان به شرح زيراست:
    الف- رابطه سن باتعداد مجرميت
    دوران مختلف سن باازدياد وياتقليل مجرميت رابطه مستقيم دارد.
    اول- سن شروع مجرميت: تعين سن شروع مجرميت بامطالعه قوانين خاص اطفال وقوانين جزايي مرتبط است. دربعضي ازکشورها، درقوانين جزائي ويا اقدامات تأميني حدود سني براي اطفال تعين شده واطفال کمترازحدود مقرره درقوانين، درصورت ارتکاب جرم، غيرمسؤل محسوب مي شوند ودرنتيجه تعداد آنان درآمارذکرنمي گردد.
    درسويس اطفال تا7 سال غيرمسؤل وقابل تعقيب جزايي نيستند.
    ربودن اشياء بوسيله اطفال کمترازحد اقل سن تعين شده سرقت محسوب نمي گردد.
    بعضي ازدانشمندان معتقد ند که ازسن 4 سالگي ربودن اشيا بايستي سرقت محسوب شود. درفرانسه درقوانين خاص اطفال حد اقل سن تعين نشده است.
    درحداقل سن محيط خانودگي ومحيط اجتماعي درارتکاب جرايم مؤثراند زيرادردورۀ طفوليت وسنين کم که اطفال تحت نظارت ومراقبت والدين وياسرپرستان خودمي باشند ارتکاب جرم بسيارکم است.باشروع دورۀ بلوغ وفعاليت اجتماعي ( تحصيل ياکارآموزي ويااشتغال به کار) برتعداد مجرميت اطفال وجوانان افزوده مي گردد وحدود سني که تعداد جرايم به حد اکثرمي رسددرکشورهاوحتي مناطق مختلف يک کشوردردوجنس مذکرو مؤنث متفاوت است.
    دوم- سن حداکثر:- درمورد تعين سني که ارتکاب جرايم به حداکثرمي رسد متخصصين عقايد مختلفي رابيان کرده اند ازجمله گتله معتقد است که تعداد مجرميت در25 سالگي به حداکثرمي رسد درصورتي که دکتردوگريف 25 تا30 سالگي وزيليک بين 20تا 25 سالگي راسن حداکثرتعين کرده اند.
    سوم- سن تقليل وخاتمه مجرميت:- معمولاًبعد از50 سالگي ازتعداد مجرميت کاسته ميگردد.
    به طورکلي اوضاع اجتماعي، اقتصادي وسياسي درکشورهاي مختلف درسن حداکثروحداقل وازدياد ويا تقليل مجرميت مؤثراست.
    ب- رابطهء سن باانواع جرايم
    درسن مختلف زندگي باتوجه به هوسها، واحساسات، حوايج ونيازها نوع جرايم ارتکابي متفاوت است.
    دردورۀ طفوليت حالت خطرناک وارتکاب جرم باربودن اشيايي که خوش آيند طفل است ولي ارزش واقعي آنرادرک نمي کند آغازمي گردد. اطفال اسباب بازي ولوازم خواهران، برادران واطرافيان خود رامي ربايند. درکودکستان وبعداً درمکتب که بامفهوم مال غيرآشنامي شوند اشياء هم بازيها وهم صنفي هاي خود را ربوده وعمل خودرا دزدي ندانتسه وآن رابرداشتن، کش رفتن وغيره مي نامند واطرافيان طفل به عنوان اينکه فاقد قوۀ تميزاست وبه اصطلاح نمي فهمند اعمال ورفتاراوراازلحاظ تربيتي موردتوجه قرارنمي دهند ورفته رفته طفل ازمنازل همسايه، فاميل، محيط مدرسه ومکتب، محيط کاروتفريح اشياء واجناس متعلق به ديگران رامي ربايد.
    نوع اشياء مسروقه درسنين مختلف دورۀ طفوليت وباتوجه به مقتضيات زمان، مکان، وضع اقتصادي واجتماعي هرمحيط متفاوت است. دختران بيشتراشياء مورد نظرخود رامي ربايند.
    درزمان جنگ اطفال براي حفظ حيات ورفع گرسنگي البسه، مواد خوارکي ودرزمان صلح باتوجه به پيشرفت فرهنگ، معتقدات مذهبي، آداب ورسوم، موقعيت کشورها ومناطق ديگر، اشياء ومواد مختلف رامورد دستبرد قرارمي دهند.
  • دردورۀ نواجواني پسران غالباً وسايل الکتريکي، وسايل نقليه ( بايسکل، موترسايکل وموتر) رابه سرقت ميبرند.

– به طورکلي جرايم برضداموال وولگردي بزرگترين رقم مجرميت اطفال راتشکيل مي دهد.دردورۀ بلوغ، قتل وسرقت به حداکثرمي رسد.

جرايم جنسي دربين سنين 35 تا 45 سال بيشتراتفاق مي افتد. اعتياد به الکل وارتکاب جرايم ناشي ازاعتياد مذکوردردورۀ طفوليت ونوجواني کم است بالعکس اعتياد به مواد مخدرروزبه روزروبه افزايش مي باشد.
4- نژاد ومجرميت
تصوربرتري سفيد پوستان برسايرنژاد هاومخصوصاً برسياه پوستان که ازقرن ها پيش دراذهان عمومي رسوخ يافته سبب بروزکشمکشها وبرخورد هاي بيشماري شده است.
مروجين مذهبي، براي جلوگيري ازتبعيض نژادي وخونريزي، مردم رابه رعايت اصل مساوات وآزادي فردي بدون تبعيض نژادي دعوت کرده اند.
دردين مقدس اسلام درقرآن مجيد چنين مقررگرديده که ترجمهء اين سورۀ مبارک چنين است ( اي مردم ماهمه شمارا ازمردوزن آفريديم وشعبه وفرقه هاي مختلف ديگر گردانيديم ( تاقرب وبعد نژاد ) يکديگررابشناسيد وبدانيدکه اصل ونسب نژادي مايه افتخار نيست بزرگوارترين شمانزد خداوند “ج” با تقواترين مردمند وخداوند”ج” ( برنيک وبد مردم وباطن خلق ) کاملاً دانا وآگاه است.).
بعضي ازجرم شناسان آمريکائي معتقد ند که نژاد درارتکاب جرايم وعدم تطبيق اجتماعي مؤثراست. سياه پوستان که ازيک نژاد ابتدائي هستند زمينه مساعد براي ارتکاب جرايم رادارند زيرا سياه پوستان قدرت کنترول احساسات آني خودرانداشته ودربرخورد هاي جزئي، عکس لعمل شديد نشان داده وبه آساني مرتکب ضرب وجرح وقتل مي شوند وهم چنين حق مالکيت ديگران رامحترم نشمرده اغلب مرتکب سرقت مي گردند.
درآمريکا متخصصين باتوجه به نژاد هاي مختلف ساکن آن کشور، درآمارگيري جرايم، سياه پوستان، سرخ پوستان، چيني هاوفيليپنيهاراازهم تفکيک مي نمايند.
آماربازداشتي هاي به تعداد 100 هزارنفرازيک گروه نژادي که سن آنان از15 سال بيشتربوده نشان ميدهد که تعداد محبوسين سياه پوست، سرخ پوست وچيني ها تقريباً سه برابرسفيد پوستان، محکومين وتعداد بازداشتي هاي جاپاني تقريباً برابرسفيد پوستان است وهمچنين تعداد محکومين سياه پوست، سرخ پوست وچيني ها4 تا6 برابرسفيد پوستان مي باشد. تعداد فيليپين ها دوبرابر وجاپاني ها درحدود نصف تعداد سفيد پوستا ن است.
دربررسي علت فزوني تعداد مجرمين نژادهاي مذکور، بايست تاريخ وسرگذشت غم انگيزنژادهاي غيرسفيد پوست ومخصوصاً سياه پوستان مورد دقت وتعمق قرارگيرد. موقعيت جغرافيائي ومنابع سرشارطبيعي قارۀ آفريقا که پاي استعمارگران سفيد پوست رابه آنجا بازکرد وبرده گي را رواج داد. استثمارسياه پوستان، تصورتفوق سفيد پوستان را ازحيث عقل، هوش وسازگاراجتماعي شايع نمود ونظريه بعضي ازجرم شناسان آمريکايي نيزدرمنحرف نمودن افکارعمومي، مؤثرواقع شده است درصورتي که درآفرينش بشر، فرقي بين سفيد پوست، سياه پوست ويا زرد پوست وغيره وجودندارد.
رنگ پوست درارتکاب جرم تأثيري ندارد بلکه نژاد پرستي ازعوامل مهم آن بشمارمي رود.
اهم عواملي که تعداد مجرمين سياه پوست وزردپوست آمريکائي رازياد ترازسفيد پوستان نشان مي دهد عبارت انداز:

  • دربسياري ازموارد، که سياه پوستان وزرد پوستان ازمزايا وحقوق اجتماعي هستند براي رفع نيازوحوائج زندگي روزمره دست به انتقام جوئي زده ومرتکب جرم مي شوند.
  • رفتارپليس باآنان بسيارخشونت آميزاست.
  • دستگاه هاي قضايي درتمام مراحل رسيدگي به سفيد پوستان ارفاق نموده درمورد سياه پوستان وزرد پوستان نظرمساعدي ندارند. محکوميت سياه پوستان به حبس هاي طويل المدت بيش ازسفيد پوستان است که همان جرم رادرکيفيت مشابه مرتکب شده اند. 12 درصد جمعيت آمريکاراسياه پوستان تشکيل مي دهند 40 درصد ازمحکومين به اعدام ازسياه پوستان هستند.
  • دراجراي جزانسبت به سياه پوستان ونژاد زرد، سخنگيري وبدرفتاري مي شوند ودرموردآنان روش آزادي بامراقبت ويارژيم نيمه آزادي خيلي کمتراجرا مي گردد.
  • وسايل ارتباطات جمعي ورسانه هاي گروهي ( روزنامه ها، راديو ها، تلويزيونها وغيره ) درامريکا به پيروي ازسياست دولت خود، جرايم ارتکابي سياه پوستان را بطورمفصل شرح وانتشارداده ودرمنحرف نمودن افکارعمومي نسبت به سياه پوستان نفش مخاصمانه راايفا مي کنند.
    تعداد زنان مجرم درنژاد هاي مذکورنسبت به مردهاخيلي کمتراست.
    نوع جرايم ارتکابي سياه پوستان درايالات مختلف آمريکا باتوجه به وضع اجتماعي آنان متفاوت است، درجنوب آمريکا، ضرب وجرح وقتل بيش ازسايرايالات مي باشد. سياه پوستان کمترمرتکب هتک ناموس وعمل منافي عفت ميشوند.
    تعداد مجرمين سفيد پوست درجعل،تقلب، ايجاد حريق عمدي ومستي درحين رانند گي بيش ازسياه پوستان است.
    زرد پوستان بيشترمرتکب قاچاق مواد مخدرميگردند.
    آنچه مسلم افکار، عقايد، آداب ورسوم، معتقدات مذهبي، وضع اجتماعي وسياسي واقتصادي هرجامعه درنوع جرايم ارتکابي مؤثراست ونژاد تأثيري درارتکاب جرم وبروزحالت خطرناک ندارد.
    مبحث دوم:- بيماريهاواختلالا ت رواني
    نيروي رواني هرفرداز دقت، فهم وادراک، اراده، هوش عاطفه وحافظه تشکيل شده است هرگاه به يکي ازاجزاء مذکورلطمه وارد شود منجربه پريشاني، آهشفته گي رواني ودگرگوني دراعمال وکردارميگردد.
    درطب رواني که رشته اي ازعلم طب است راجع به مبداء وطرزپيدايش اختلالات شخصيت، قواي محرک وانگيزه ها وتظاهرآنها که منجربه آشفته گي وپريشاني رواني وعدم انطباق درروابط باسايرين واجتماع ميگردد بحث ميشود.
    طب رواني ابتلاء به بيماريها واختلالات رواني راناشي ازضايعات وارده برمغزدانسته معتقد اندکه مغزمرکزهوش،فهم وادراک هرفرداست وبراي انجام هرعمل،فرمان ازمغزصادرميشود. وسايراعضاء آنرا اجرا ميکنند هرگاه کوچکترين نقصي ياجراحتي درمغزپيداشود سبب آشفته گي روان وغرايزگرديده قدرت درک وفهم نتايج اعمال خوب وبد راازفرد سلب وزمينه رابراي ارتکاب جرايم مختلف وبروزحالت خطرناک فراهم ميسازد.
    روانشناسان اعمال ورفتارافرادي راناشي ازعادات وخصوصياتي ميدانند که ازمحيط اجتماعي تقليد شده است. متخصصين اختلالات رواني راناشي ازاحساسات وعواطف لطمه خورده مخصوصاً دردورهء کودکي دانسته عقيده دارند که احساسات وعواطف لطمه خورده درضميرناخودآگاه رويهم انباشته گشته وتحت تأثيرعوامل ديگردرموقع مناسب سبب بروزحالت خطرناک ويا ارتکاب جرم ميشود.
    1- سيرتحول علمي بيماريها واختلالات رواني:
    نخستين نظريه که نزد چيني ها، مصريهاي عرب هاي با ستان رواج داشته بيماريهاي رواني راناشي ازخشم وغضب ارواح مقدس وخدايان ميدانستند ازافرادمبتلا به بيماري رواني دوري جسته ومعتقد بودند که نفوذ ارواح اجداد درافراد سبب اختلالات رواني وجسمي ميشود. شخصيکه به مداواي بيماران رواني مي پرداخت جادوگرقبيله نام داشت که باتشريفات خاصي، ارواح خبيث را ازبدن بيمارخارج مينمود وبراي توفيق دراين امر، بيماررا زجروشکنجه داده اوراازخوردن وآشاميدن محروم ميکرد.
    دريکي ازکهن ترين بخش هاي توران چنين ذکرشده است: « خداآنهايي راکه ازاوا مر ش سرپيچي کنند به وسيله ديوانه کردن، کورنمودن وناراحتي هاي قبلي تنبيه ميکند.» قسمت جالب تورات دربارهء بخت النصرپادشاه بابل است که بسيارافسرده وتحريک پذيروغير قابل کنترول بود واحساس حيوان شدن ميکرد « دراين حالت مريض فکرميکند که گرگ ويا حيوان وحشي شده است».
    الف- عقايد يونانيها
  • سقراط: علايم جنون ورفتارهاي غير ارادي راتشريح وبيماريهاي رواني را به تفصيل بيان کرده است.
  • افلاطون: بيماريهاي رواني وطرز درمان آن هارا مورد بررسي قرارداده بيماران رواني را غير مسؤل اعلام ومردم را به مواظبت ومراقبت ازبيماران رواني تشويق وترغيب ميکرد، عقيده داشت هرگاه بيماران رواني مرتکب جرمي شوند چون مسؤل اعمال خود نميباشند نبايد با آنان مانند سايرجنايتکاران رفتار کرد.
    • ارسطو: اختلالات رواني را نتيجه اضطرابهاي ومحروميت ها واختلال هيجانات دانسته وبروز ناراحتي هاي رواني را عکس العمل اختلال اعضاي بدن توصيف کرده مينويسد: « فزوني حجم خون درمغز، ممکن است يک انسان معمولي را به يک نابغه ويا هنرمند ويا مجنون مبدل سازد».
      ب- عقايد متخصصين چند قرن اخير
      جان وير( 1588- 1515 م ): درسال 1563 کتابي راجع به جادو گران منتشرساخت وبا قاطعيت اعتقاد به جادوگري را رد وانواع بيماريهاي رواني راتشريح نمود.
      اسکات ( 1599- 1538 ): نيرنگ ها وافسونهاي جادوگران را درکتاب خود تحت عنوان ( پرده برداري ازنيرنگ جادو ) برملا ساخت، عقايد اسکات خشم جيمس اول پادشاه انگليس رابر انگيخت ودستور داد که تمام کتابهاي اسکات را بسوزانند اما بعضي ازروحانيون مسيحي دربارۀ عقايد وعمليات خرافاتي رايج آن زمان، اقدام به تحقيق وبررسي نمودند. وازجمله سن ونسان دوپل بيماريهاي رواني را شبيه بيماريها ي جسمي اعلام وبنام مسحيت ازافراد بشر ودکتوران تقاضا نمود که در تشخيص ودرمان بيماري هاي رواني کوشا باشند.

درطي قرون 16- 17 بررسي بيماري هاي رواني رونقي به سزا يافت درسال 1547 اولين بيمارستان رواني درلندن افتتاح شد. بااينکه شفاخانه هاي درکشورهاي بلژيک وفرانسه وروسيه تأسيس شد ولي دوکتوران ورود به جاهايي را که بيماران رواني نگهداري ميشدند ننگ ميدانستند ودرشفاخانه نيزمريضان را باوضع رقت باري زنجير نموده شلاق ميزدند وهيچگونه تداوي درمورد مريضان رواني به عمل نمي آمد. درطي دوقرون بعد، دراثر کوششهاي شجاعانه ونوع دوستانه اشخاص برجسته ودانشمند آن طرز نگهداري وتداوي مريضان رواني تغيريافت. يکي ازمعروف ترين آنها فليپ پنسيل داکتر فرانسوي است که ازديدن وضع رفتار دوستش که مبتلا به جنون شده بود سخت متأثير گرديده وپس ازمطالعات دقيق علمي، جنون را يک مريضي رواني اعلام وتاکيد کرد که با افراد مجنون بايد انساني رفتار نموده وآنان را تحت مداوا ومراقبت قرار داد. دراثر تلاش اوزنجير کردن وآزار رساندن مريضان رواني درفرانسه ممنوع اعلام شدسپس ژان اسکيرول درسال 1837 کتاب مريضان رواني را منتشرساخت وبا تلاش بي نظير، کارخودرا دنبال ومؤفق به تصويب قانون 1837 درفرانسه شد. طبق قانون مذکور، دولت موظف به تاسيس شفاخانه هاي رواني درشهرها گرديد. شرح وظايف مسؤلين وطرز رفتار بامريضان رواني نيز تعين شد. تحت تأثير عقايد دو دانشمند مذکور، اصل عدم مسؤليت جزائي مبتلا يان به جنون درقانون 1810 فرانسه پذيرفته شد.
2- انواع مختلف اختلالات رواني وشخصيتي
مطالعات وتحقيقات نشان ميدهد که عوارض رواني درافراد به صورت مختلف خود نمايي نموده واز نظرشدت وضعف حالات مختلف باتوجه به خصوصيات جسمي، روحي، خانوادگي واجتماعي افراد دارد. دکتوران رواني وروانشناسان تقسيمات وطبقه بندي مختلف از افراد مبتلابه عوارض رواني نموده اند که با وجود اختلاف شکلي، تفاوت ماهوي ومهمي در محتوا ندارند. مبتلايان به اختلالات شخصيتي ورواني وعاطفي را ميتوان به چند دسته زير تقسيم نمود.

الف- پسيکوپا تها
پسيکوپات حالت رواني خاصي است که باوجود کاربرد فراوان داراي مفهوم نا مشخص ونا معين است.
به نظر سيليگ گروههاي زير پسيکوپات هستند: افرادي بي تفاوت وبي احساس نسبت به وظايف وهمنوعان، جاه طلبان افراطي وحريصان قدرت، بيماراني که خود را قهرمان وصاحبنظر درتمام موارد ميدانند، فتنه جويان خودبزرگ بين…. ازجمله پسيکوپا تهاي ميباشند.
پسيکوپات داراي ضعف يا نقصان رواني نيست که بتوان ويرامريض رواني ناميد. پسيکوپات فردي است معمولاً خود بين، خويشتن خواه ومغرور که ازتجارب گذشته استفاده چندان نمينمايد. فردي ناپايدار واز نظرزنده گي احساساتي وهيجاني دزبرابر تحريکات کمترحساس ميباشد.
بنابراين پسيکوپات ها افرادي هستند تقريباً عادي که به علت اختلالات روحي وعاطفي ازديگران متمايزاند.
اکثر قوانين جزا کشورهاي جهان پسيکوپات را مسؤل اعمال خود داسته ولي عملاً محاکم با بررسي گذشته ومطالعه خصوصيات روحي ورواني آنان درمجازات شان تخفيف قايل مشوند.
ب- پسيکوزها
پسيکوزنوعي مريضي رواني است که براثر اختلالات رواني داراي شخصيت معلول بوده که قدرت عکس العمل عادي را دربرابر حوادث ازدست داده وقوۀ قضاوت دررابطه با اعمال خود را ندارد. به عبارت ديگر احساس وغيرايز جنسي وخلق وخويي شخص مبتلا نا متعادل ميباشد. کملهء پيسکوزيک مفهوم عمومي است. ومنظور حالتي است که يک شخصيت به درجه بسيار شديدي دچار ناراحتي شده است.
اول- اسکيزوفرني:- دانشمندان اسکيزوفرني را به عناوين مختلف تعريف نموده اند. متخصصين ارمريکايي معتقدند هرفردي که نتواند رفتار وکردارش را با اطرافيان ومحيط خود

تطبيق دهد مبتلأ به اسکيزوفرني است. درشروع مريضي، اسکيزوفرنها حالت متعددي بخود ميگيرند ودرهراختلالي رواني، خطرابتلأ به اسکيزوفرني وجود ارد. اختلالات منش ازقبيل گوشه نشيني خجلت وشرمساري، تمايل به خيا لبافي، مخالفت کردن، طغيان وتهاجم درطرز رفتار با اطرافيان ومخصوصاً با افراد خانواده به بهانه هاي کم اهميت، شد ت عمل بيش ازحد، قطع فعاليت تحصيلي يا کار ازعلايم بارزبيماري محسوب ميگردد وگاهي نيز شروع بيماري با وسواس، اضطراب، ترس، تفکرات زيبا متجلي ميشود. ليکن قابل ياد آوري است که تظاهرهريک ازعلايم به تنهائي دليل ابتلأ به اين مرض نميباشد ولي مشاهده چند علامت درمريض تشخيص رامسلم ميسازد.
A- بيماري ازاسکيزوفرني ازديدگاه جرم شناسي
با اينکه طرز رفتار واعمال اسکيزوفرنها به حسب مراحل پيشرفت وانواع آن متفاوت است اما تعداد اسکيزوفرنها دربين زندانيان کم است.
دربدو شروع مريضي، اسکيزوفرنها اکثراً جرايم کم اهميت ازجمله اشياء کم ارزش را ازمغازه هاي بزرگ مي ربايند. پس ازپيشرفت مريضي جرايم مهم وخطرناکي را بدون انگيزه خاص مرتکب ميگردند.
قتل بدون انگيزه، پرخاشگري بي دليل، اعمال منافي عفت درانظار عمومي ايجاد حريق عمدي نشانگر ابتلأ مجرم به اسکيزوفرني است. اينگونه افراد ازعواقب عمل خود ترس وواهمه اي ندارند وحتي درحضور پوليس نيزدست به ارتکاب جرم ميزنند.
دوم – پارانويا- پارانويايک کلمهء يوناني به معني هذيان است. مبتلايان به اين مرض معمولاً هوشياروبه غيرازموارد توهمي، داراي تکلمي مربوط وپيوسته هستند کلمات خودرادرکمال دقت واعتقاد بيا ن ميکنند به طوري که اکثراً موافقت شنونده رابه حقيقت افکارتوهمي خود جلب مينمايند به حدي مطالب را ادامه ميدهند که براي شنونده ايجاد شک

ميشود. درصورتيکه درهذيا نهاي اسکيزوفرني، عدم تناسب وارتباط مطالب ازابتداء معلوم است.
اختلالات پارانويا درزمان بيشترازمردان است.
بروزمريضي گاهي سريع وگاهي تدريجي است وشروع بيماري باافکاري توهمي وتغيرغلط وعقايد نادرستي که درذهن بيماررشد نموده ومريض براي اثبات حقيقت آن، به استدلال ميپردازد.

  • بيماري پارانوياازديد گاه جرم شناسي
    درنتيجه گمان ستمديدگي، ظن وشک وبزرگ منشي، قضاوت مريض پارانويامختل مي گردد. بيمارپس ازيأس ازعدالت خواهي، براي دفاع ازخودويا گرفتن انتقام ويا قبولا ندن عقايد خويش شخصاً درصدد احقاق حق برمي آيد زيرا ادراک غيرواقعي واشتباه ازوقايع جزئي روزمره، باعث مشغولي فکرگرديده به صورت خيالات آزار دهندهء جنون آسا ميشود که بيمارباطرح نقشه، باخونسردي ومصمم، خطرناکترين جرايم رامرتکب ميشود.
    سوم- عصبي ها
    افراد عصبي ( نوروزها) ازلحاظ قواي هوشي سالم ولي ازنظررواني مريض وازاثرمريضي، به قواي عاطفي وارادي آنان لطمه وارد شده احساسات، اخلاق ورفتارفردي عصبي نامتعادل، متغيرالحال، هيجاني، بي ثبات ودايماً مضطرب ونگران است. اضطراب يکي ازعلايم بارزاين بيماري ميباشد وبه همين علت، مريض دايماً باخود درنبرد است ولي اين مريضي سبب تحريف حقايق دنياي خارج بصورت توهم وهذيان نشده ومريض را واداربه آزاررساندن به خود وياديگران نمينمايد. درمريضان عصبي بعضي خصوصيات مشترک وجود درادکه ازعدم تکوين شخصيت وارزيابي هاي معيوبي که بيمارازخودوازمحيط اطرافش ميکند سرچشمه ميگيرد.
    به علت عدم تکامل شخصيت، اينگونه افراد خودرابي کفايت احساس نموده ونيازمند به اتکاء وحمايت ديگران ميدانند.
    بيماردايماً مضطرب ودرحال ترس وهراس بوده وازلحاظ رواني کم ظرفيت وبراي اعمال دفاعي آماده وعکس العمل هاي اوافراطي است، بطورمثال ازآزارجزئي بيش ازحدي غمگين مي شود.
    عدم کفايت، توجه مفرط بخود، سرسختي وانعطاف ناپذيري مريضان عصبي مانع رفتارعادي، تطبيق کردارواعمال آنان درزندگي عادي اجتماعي وايجاد روابط صميمي باديگران ميگردد درنتيجه مسايل ومعضلات آنان به جاي آنکه حل شود مشکلترميگر دد. درنتيجه مريض عصبي هميشه به ابهام احساس ميکند که چيزي را ازدست د اده ويا عمل خلافي رامرتکب شده است اما نميتواند منبع مشکلات خودرا تعين نمايد درنتيجه هيجاني، ترس، تشويش واضطراب دروني، خسته گي بي حد درمريض ايجاد ميگردد. احساس خسته گي، بيماررابه کاروامورزندگي بي علاقه نموده سبب عدم تمرکزحواس، به درد هاي مبهم ومخصوصاًسردرد وسؤ هاضمه مبتلأ ميشود.
  • بيماريهاي عصبي ازديدگاه جرم شناسي
    بااينکه اکثرمجرمين حالت عصبي دارند اماتمام مريضان عصبي مجرم نيستند. مريضان عصبي اکثراً قدرت تشخيص موقعيت خود ورکارايي لازم براي انجام کارهاي اجتماعي رادارند ولي به طورنسبي دچارعدم تعادل رواني بوده درتماس با حقايق آسيب پذيرند درنتيجه باپيشامدهاي گوناگون عکس العمل شديد نشان ميدهند. اين گونه مريضان خودخواه، جاه طلب، دروغگووبد انديش بوده درواردآوردن اتها مات بي مفهوم به ديگران ماهرند. به علت عدم پايداري درعواطف قابل اعتماد نبوده بيشترمرتکب خيانت درامانت ميشوند. فصل چهارم علل فردي ارادي مجرميت مبحث اول- الکل
    بااينکه طي قرون گذشته افراد قبايل مختلف، مشروبات الکلي رابادرک عواقب و اثرات وخيم آنها باميل ورغبت مصرف نموده وخطرات جسمي، رواني، اجتماعي وحتي سياسي آنرا تقبل مي نمودند اما اعتياد آنان ازمسايل حاد اجتماعي محسوب نمي شد. باپيشرفت علوم طبي، طب رواني، روانشناسي وجرم شناسي اثرات نوشابه هاي الکلي درابتلأ به بيماري جسمي ورواني وبالآخره دروقوع جرايم مورد تأئيد وتأ کيد قرارگرفته است.
    1- بررسي الکليسم به عنوان يک عامل
    الکل زهري است خطرناک، داراي بوي بد وخراب ميباشد، مست آدمي است مسموم که عقل خود را ازدست داده وخود را ازهدايت نور وروشني بزرگترين هديه الهي محروم ساخته وراه کمال رابرخويشتن بسته است.
    نوشابه هاي الکلي پس ازمصرف سريعاً جذب خون شده به مراکزعالي مغزمنتقل وبا تخدير سبب کندي اعمال آن ميگردد وتدريجاً قسمت هاي مختلف مغزرا تحت تأ ثير قرارميدهد.
    آثارمستي باميزان الکل درخون ظاهرميگردد. بين0،6 گرام الکل درهرليترخون آثارمستي ظاهر وهما هنگي عضلات، گفتار وقدرت بينايي مغشوش مي گردد. هنگا ميکه مقدارالکل به 2 گرام درهرليترخون رسيد مستي کامل، دقت وتمرکزحواس وحس قضاوت ازبين مي رود. فردمست دچار لکنت زبان وقد مهايش لرزان، تعادلش درمواقع ايستادن وراه رفتن به هم ميخورد.
    وقتيکه مقدارالکل به 4 گرام درهر ليترخون رسيد اغماء وبيهوشي فراميرسد وتمام اعمال عصبي مختل وقلب به زحمت مي تپد.
    وهرگاه مقدارالکل از6 گرام درهرليترخون تجاوزکند مرگ حتمي است.
    2- عوارض اعتياد به الکل
    عوارض اعتياد به الکل عبارتنداز:
    الف-عوارض جسمي:- مقدالکل درخون که اندازه آن هرقدرهم که باشد، درجه دقت، قدرت فهم راضعيف ميکند. اعتياد به الکل سلولهاي مغزي رامخصوصاً درزنان ازبين ميبرد .
    به علت مسموميت بدن ازالکل، مصرف کنندگان نوشابه هاي الکلي به بيماريهاي سرگيچي وسردردي، قلبي، بي اشتهايي، سؤ هاضمه، حالت تهوع، وگرفتگي عضلات مبتلأ ومقاومت آنها دربرابربيماريها کم وطول عمرشان ازافراد عادي کمتراست.
    ب-عوارض رواني: – اعتياد به نوشيدن مشروبات الکلي منجربه زوال شحصيت، انحطاط اخلاق وقيود اجتماعي گرديده، معتاد حالت عصبي داشته دايماً مضطرب است وسبب اختلال حواس، حافظه، قضاوت وعاطفه شده وحس مسؤ ليت راازبين مي برد.
    ج-ابتلأ به جنون:- دراثرمصرف مشروبات الکلي معتاد به جنون هاي به شرح ذيل مبتلا مي شود.
    اول- جنون حاد:- درجنون حادکه معمولاً کوتاه مدت است مي توان ازمستي بيمارگونه، هذيان توام بالرزش وهذيان هاي حاد الکلي نام برد.
    (A) مستي بيمارگونه:- که معمولاً مدت کمي ( چندساعت) دوام دارد باحالت هيجان شروع وسپس به گيچي وهذيان منجر ميگردد. درافراد که ازقابليت مقاومت آنها، دربرابر کشمکش هاي عاطفي کاسته شده وياتحمل آنها ازلحاظ جسمي ورواني درمقابل الکل کم است وهمچنين درافراد بي ثبات، مستي بيمارگونه ديده ميشود. شخص مست هذيان ميگويد سپس به خواب عميق فرو ميرود که پس ازبيداري حوادث قبل ازخواب را به خاطرنمي آورد.
    (B ) هذيان توام بالرزش:- هذيان مذکورمشهورترين جنون هاي الکليک است که درافراد معتاد به الکل پس ازترک آن ديده ميشود. قبل ازبروزبيماري، شخص معتاد حالت بي قراري وبي خوابي داشته واحساس ناراحتي وآشفتگي ميکند ويک صداي جزئي ويايک حرکت ناگهاني ممکن است سبب تحريک وهيجان بيمارشود. دراين حالت بيمارمکان وزمان را تشحيص نميدهد ( شفاخانه رازندان تشخيص ميدهد وغيره ) وترس شديد ازحيوانات وموجودات زنده دارد لرزش شديد دستها ولبها، شدت ضربان قلب، عرق کردن، تب، تنفس نامرتب ازعلايم جسمي آن ميباشد. مريض باتصورحيوانات به گوشه اي ميخزد روي خود رامي پوشاند ويا ازبستربرميخيزد وفرارميکند ترس مذکورممکن است منجربه خودکشي گردد.
    (C ) هذيان هاي حادالکلي:- هذيان شنوايي است ابتداء مريض، صداي يکنفروبه تدريج باتوسعه هذيان، صداي چند نفررامي شنود که وي راملامت کرده وياازاوانتقاد ميکنند ويا صداي گلوله وياتيزکردن چاقو وغيره به گوشش ميرسد ومريض ازترس فرياد کشيده کمک مي طلبد.
    دوم- جنون کورساکوف ( Korsakof )
    اين جنون براي اولين باربوسيله کورساکوف دکتوررواني روسي درسال 1887 تشريح گرديد.
    ازعلايم مهم اين مريضي فراموشي، افسانه بافي، عدم تشخيص موقعيت هاي زماني ومکاني است. سطح اخلاق کاهش مي يابد، احساس لرزش ازعلايم جسماني است. گاه اختلال حافظه درمراحل پيشرفته منجربه زوال عقل مي شود.
    3- علل مصرف مشروبات الکلي
    عوامل مصرف مشروبات الکلي بدين شرح است:
    الف-عوامل فردي: مي خوارگي اکثراً ازعدم تکوين شخصيت است عده درموقع خطربراي فراموش کردن حوادث ناراحت کننده ويابراي تسکين آلام دروني، تشويش واضطراب ناشي ازفشاررواني، افسرده گي وبيخوابي به الکل پناه ميبرند.
    مبتلأ يان به پسيکوپاتي، صرع، جنون وهمچنين افراد سست اراده وتلقين پذيرتحت تاثيروتشويق ديگران به سرعت معتاد به الکل ميگردند.
    افراديکه مستقل بارنيامده وهميشه متکي به ديگران بوده ويا پدرومادرمستبد ومقتدروبي رحم داشته اند به طرف اعتياد به الکل کشانيده ميشوند. اعتياد پدرومادربه الکل، دسترسي به مشروبات الکلي درسنن طفوليت وجواني وعدم مراقبت آنان ازعوامل مهم اعتياد به الکل است. وابستگي به الکل دربرخي ازخانواده هاازنسل به نسل ديگرمنتقل مي شود. دربين معتاد ين به الکل تعداد افراد مجرد وکساني که ازهمسرخودجداشده اند بيش ازمتاهل ها است.
    ب-عوامل اجتماعي:- نفاق وتشنج درمحيط خانواده ازعوامل بسيارموثردراعتياد به الکل است بعضي ازافراد خانواده براي تسکين اضطراب دروني وفراموشي اختلافات خانواده گي به الکل پناه مي برند.
    کم بود محبت، احساس تنهايي، بي پناهي، غم واندوه افراد به طرف صرف مشروبات الکلي مي کشا ند.
    معاشرت بادوستان معتاد به الکل مخصوصاً درافراد تلقين پذيرعده اي را به اعتياد به الکلي سوق مي دهد وعدم امکانات دسترسي به تفريحات سالم وپرکردن اوقات فراغت ووجود مراکز فحشاء وفساد وبيکاري ازعوامل موثراعتياد به الکل مي باشد.
    مطبوعات وراديو، مشاهده فلم هاي تلويزيوني وتقليد ازصحنه هاي فلم ها دراعتياد مخصوصاً اعتياد جوانان مؤثراست.
    عدم آموزش مردم وبي اطلاعي آنان ازعواقب وخيم ومضرات جسمي ورواني واجتماعي الکل يکي ازعوامل بسيار مهم درترويج نوشابه هاي الکلي ودرنتيجه اعتياد به الکل است.
    آزادي فروش مشروبات الکلي، ارزاني بهاي آن، رقابت کارخانه هاي الکل سازي وتبليغ مشروبات الکلي دراعتياد حايز اهميت زياد ميباشد.
    بعضي ازمشاغل ازجمله کارگراني که به کار هاي طاقت فرساوخسته کننده اشتغال دارند ومديران، پيشخدمت ها وکارکنان رستورانت ها درکشورهاي خريد وفروش الکل مجازاست افراد مذکوررا به اعتياد مي کشاند.

مبحث دوم:- تاريخچه مواد مخدر
اگرازتاريخ استعمال مواد مخدربررسي عميقي به عمل آيد، معلوم ميگردد که بشراز هفت هزارسال قبل ازوجود يک مادۀ مخدرقوي درخشخاش آگاه بوده ودرلوحه هاي گلي مشکوفه متعلق به پنج هزارسال قبل ازميلاد که ازسومريان باقيمانده ازترياک نام برده شده است. سومريان ترياک راگياه سعادت مي ناميدند.
درحدود 4 هزارسال قبل ازميلاد، کشيدن ترياک درچين رايج بوده است. 1500 سال قبل ازميلاد تخم خشخاش ازمصربه يونان برده شد يوناني ها ترياک را« اپيوم » ناميدند. ودکتوران ترکيباتي ازترياک رابراي بيماري هاي مختلف جسمي ورواني تجويزکردند.
جالينوس دانشمند رومي ترکيبي ازترياک را« نوشدارو» ناميد وبراي تدواي مريضي هاي مختلف ازقبيل صرع، سنگ گرده، بي خوابي، سرفه، تب وجذام ازآن استفاده ميکرد.
دراوايل قرن 19 نوزدهم يک شيمي دان آلماني که به نام « آقاي ترونر» خوانده مي شد، توانست مرفين راازمادۀ ترياک جداسازد. واين نام رابه نسبت « مورفيوس » يعني معبود احلام وافسانه هاي يونان قديم، برآن گذاشته است. بعد ها مرفين درجنگهاي داخلي آمريکا براي تخفيف دردهاي ناشي ازجراحتهاي جنگ بکارگرفته شد. اما چون دکتوران ملاحظه کردند که استعمال کننده گان اين دارو به آن معتاد شدند. آن رابه « مرض ارتش » نام گزاري کردند.
ودرسال 1889 ميلادي يک دانشمند انگليسي توانست مرکب « داي استيسل مورفين » راشاسايي کند. وي آن را ازمرفين استخراج کرد که بعداً براي معالجهء معتادان مرفين به کارگرفته شد ودربازاربه نام « هروئين » فروخته شد، اما متوجه نشدند که خطرآن به مراتب بيشترازمرفين است.
وحشيش از2700 سال قبل ازميلاد مسيح نزد هنديان وچينيان شناخته شد.
وکوکايين 500 سال قبل ازميلاد مسيح درآمريکاي جنوبي شناخته شدکه درآنجا برگهاي بوتهء کوکارامي جويدند.
دربوليوي، مرکزپرونزديک درياچه « تي تي کا کا» بجاي کوکا، ازآهک خاکستر« گينوا» که نوعي غله است استفاده مي کنند. هم چنين دربعضي نقاط خاکسترخوشه ذرت ياريشه کاکتوس مصرف مي کنند.
« ويليام پرسکات » مؤرخ آمريکايي درسال 1843 چنين نوشته است:
( يک بومي اهل پروبامقداري برگ کوکا که درجيب دارد ويک مشت ذرت سرخ شده، پياده به مسافرت دورودرازخودادامه مي دهد بي آنکه کمترين خستگي احساس کند. مقوي ترين غذابراي اوبقدراين برگهاي کوکاويک مشت ذرت،مطبوع ودلچسپ نيست!)
مسئله اعتياد به کوکابراي دولتهاي آمريکاي جنوبي مشکل بزرگي ببارآورده است زيرامردم اين کشورها علاوه برفقروبيسوادي وسؤتغذيه سخت معتادبه جويدن برگ کوکا هستند وتمام بدبختي وعقب افتادگي اين کشورها براثرهمين اعتياداست.
معتاد پس ازکشيدن کوکائين، بلافاصله روي صورتش احساس سردي مي کند. حالت سکرونشه اي تدريجي به وي دست مي دهد که بي شباهت به مستي الکل نيست. بااين تفاوت که پس ازکشيدن کوکائين درخود احساس نيروي شديد وميل به فعاليت وجنب وجوش وتحريک پيدا ميکند. دلش مي خواهد دائماً باکسي حرف بزند. ليکن بعد ازسي تاچهل دقيقه، خستگي مفرطي جانشين تحريک وجنب وجوش اوليه ميشود. معتادان به کوکائين معمولاً نفس نفس مي زنند وهميشه چشم به نقطه اي دوخته اند. مردمک چشم آنها اتساع ميابد. حالت نگراني و دلهره دايمي دارند. هميشه ازچيزي ميترسند واين دلهره وهراس وقتي موقتاً ازبين ميرود که دوباره کوکائين بکشند. هرقدرطول مدت اعتياد بسشترباشد، گونه هاي معتاد بيشترفرورفتگي پيدامي کند، رنگ صورتش مات مي شود. دهانش هميشه خشک است وهرلحظه ازخواب مي پرد. خواب هاي آشفته مي بيند. دايماً موقع خواب درکابوسهاي وحشتناک بسرمي برد. بي اشتهايي، تپش قلب ازعوارض اوليه اعتياد است. معتاد به کوکائين، ساعتها دربرابرآئينه مي ايستد وبه تصويرخود خيره مي شود، گويي مقابل تلويزيون ايستاده وتصاويرتلويزيون راتماشا مي کند. گاهي اوقات چيز هاي بنظرش مي رسد وغرق دراوهام وتخيلات مي شود.
حشيش درقاره هاي جهان بصورتهاي مختلف وبه اسامي گوناگون رواج دارد وبيش ازهمه نوازندگان جازبه حشيش واسيد « ايزژيک » که همان « ال .اس. دي » وجديد ترين ماده مخدراست اعتياد دارند. حشيش، بنگ، چرس، شاهدانه هندي، ماري جوانا، دوغ وحدت، کيف معجون ودهها نام ديگرکه درکشورهاي مختلف براين ماده مخدرنهاده اند، عموماً ازنهال ماده شاهد انه بدست مي آيد.
اصولاً حشيش ازآمريکا لاتين بوسيله بردگان سياه پوست به سايرنقاط جهان برده شد وکشت آن درکوبا، جامائيکاومکزيک فوق العاده رواج داشت.
دربعضي ازقبايل، سرخ پوستان عادت دارند دورهم جمع شده وآنقدرحشيش بکشند تابحال اغماء بيفتند. وقتي رئيس قبيله بحال اغماء افتاد کشيدن حشيش موقوف ميگردد. حشيش بوسيله قاچاقچيان ازمکزيک به اتازوني حمل مي شود ودراين کشورباوجود رواج هروئين وال . اس . دي معهذا حشيش طرفداران بيشماري دارد. درکاليفرنيا« ماري جواناپا رتي » فروان است ودرنيويارک بسياري ازهنرپيشگاه ودانشجويان به آن اعتياد دارند.
آدم حشيشي رامي توان ازگونه هاي فرورفته وپريدگي رنگ چهره اش شناخت. ازنظررواني حالات مختلفي درمعتاد پيداميشود که بستگي به مقدارحشيشي داردکه کشيده است. اولين بارکه حشيش دراروپا وآمريکا رواج پيداکرد، همه اميد واربودند که بتوان آنراجانيشين ترياک وسايرمواد مخدرسازند ولي حشيش نتوانست جاي ترياک رابگيرد زيراکه نشه اش ازترياک کمتراست.
1- تعريف اعتياد
دانشمندان باتوجه به رشته تخصصي خودتعريفهاي گوناگوني ازاعتياد نموده اند. درروانشناسي اعتياد، عادت کردن به چيزي است واثرات آن به شرح زيراست:

  • اعتياد به مواد مخدرنيازبه مصرف يک مادۀ مخدراست که درصورت عدم مصرف آن حالات خاصي بوجود ميايد که گاهي براي معتادغيرقابل تحمل است.
    افزايش مصرف مادۀ مخدربراي ايجاد همان حالت وکيفيتي که دراولين باراستعمال مواد مخدرميسرشده است. اتکاجسمي ورواني به مواد مخدرکه منجربه تلاش براي تهيه آن ميشود.
    درطب به جاي اصطلاح اعتياد، معمولاً کلمه وابستگي به مواد مخدربه کارميرود. ومعتاد کسي است که ازنظررواني وجسمي به يک مادۀ مخدروابستگي پيداميکند.
    وابستگي جسمي عبارت ازحالت انطباقي دربدن فرد نيزميباشد که پس ازاستعمال مکررمواد مخدرپديد ميآيد درواقع بدن فرد نسبت به آن عادت ميکند ودرصورت عدم استعمال خمارشده وبه درد هاي جسمي دچارميشود.
    سازمان صحت جهاني اعتياد راچنين تعريف نموده است:
    معتاد فردي است که دراثراستعمال مکررومداوم متکي به مواد مخدروياادويه ويا سايرمواد است وداراي مشخصات چهارگانه زيرميباشد:
    1-دراثرمصرف مکررمواد ويا دارو، عادت رواني ايجاد شود واين عادت فردرا به علت نيازوتمايل رواني به سوي مصرف مواد مخدرويا داروبه حدي وسواس تشويق وترغيب نمايد.
    2- براي نگهداري اثري که منطورومطلوب معتاداست مواد مصرفي افزايش يابد.
    3- دراثرقطع مواد مخدروياادويه، علايم خاصي درمعتاد ظاهر مي گردد که آن علايم بستگي به نوع موادمخدرويا ادويه مصرفي دارد.
    4- اعتياد موادمخدروياادويه براي فرد وياجامعه زيان آوراست.
    2- علل اعتياد
    يک عمل به تنهايي موجب اعتياد به مواد مخدرنميشود بلکه عوامل متعدد زمينه رابراي معتاد شدن مهيا ميسازد. دربررسي علل اعتياد به مواد مخدربايد علل ذاتي، فردي ( جسمي ورواني ) وعلل اجتماعي مورد بررسي قرارميگيرد.
    الف- علل جسمي: دربررسي علل جسمي اثرارث، ژن ها، نژاد، جنس وسن مورد بحث است.
    اول- اثرارث وژن ها: اعتياد والدين اثرارثي ومستقيم دراولاد دارد. سمي که درنتيجه استعمال مواد مخدردربدن پدريامادرايجاد شده وبه جنين منتقل وسبب ضعف قواي جسمي ورواني مخصوصاً عقب ماندگي ذهني کودک ميگردد.
    کودکان مادران معتاد به مواد مخدرقبل ازتولد، معتاد به همان ماده اي هستند که مادربه آن اعتياد دارد. درمورد اينکه اعتياد باژن هامنتقل ميشود هنوزتحقيقات دقيقي بعمل نيامده است. درهرحال نوع ومقدار مواد مخدرمانع رشد طبيعي جنين ميگردد.
    نژاد:گرايش به اعتياد درنژاد هاي مختلف متفاوت است زرد پوستان وسفيد پوستان بيش ازسياه پوستان به طرف اعتياد کشانده ميشوند.
    جنسيت: طبق ارقام موجودزنان کمترازمردان معتاد ميشوند.
    سن: درهرگروه سني احتمال اعتياد وجوددارد درخانواده هاي که پدر يامادر و يا هر دومعتاد هستند اطفال درسنين کم وهمان ماده اي که والدين معتاد اند، اعتياد پيداميکنند وسپس درادوارمختلف سن، نوع اعتياد راتغيرميدهند
    دوم-وضع جسمي:- مصرف ادويه جات مُسکن براي تدواي بعضي ازمريضي ها وتسکين درد هاي جسمي ورفع خستگي، افرادرادرمعرض خطراعتياد قرارميدهد.اشتغال به امورخسته کن وخسته گي جسمي زمينه رابراي اعتياد آماده ميسازد.
    زياده روي درروابط جنسي سبب تحليل قدرت جسمي وضعف قواي رواني شده گرايش به مواد مخدررافزايش ميدهد.
    سوم- علل رواني:- ابتلأ به بيماريها واختلالات رواني، عدم تکوين شخصيت مخصوصاً ضعف اراده وعقب ماندگي ذهني ازعوامل مهم اعتياد محسوب ميشوند.
    هيجانات ناگهاني وغيرمترقبه وفشاررواني ناشي اززندگي مدرن شهري، مشاغل سخت وطاقت فرساي روستايي، بيخوابي ازسروصدا، عدم امنيت رواني، ناکامي، کمبودمحبت، احساس تنهايي وبي پناهي، افسردگي وغم واندوه ازعوامل مهم ازدياد اعتياد بشمارميروند.
    گروهي ازافراد، اعتياد راوسيله نجات خودازمشکلات دانسته وبراي رهايي وفرارازناراحتي هاي رواني وفکري، عدم اعتماد به نفس وجستجوي پناه امن، به مواد مخدرپناه برده وپس ازاستعمال مواد مخدربراي مدت زمان کوتاه، احساس انبساط خاطروآرامش ميکنند.
    برخي نيزدرنتيجه احساس گناه وتقصيرازخود بيزارشده وبه اعتياد رومي آورند. کنجکاوي وارزيابي قدرت جسمي نيزازعوامل اعتياد محسوب ميشود.
    اشخاص مجرد بيش ازافرادمتاهل معتاد ميشوند.
    3- علل اجتماعي:- نفاق، ناسازگاري وتشنج درمحيط خانوادگي ازعوامل بسيارمهم دراعتياد افراد خانواده مخصوصاً فرزندان ميباشد.
    فقدان آموزش، بي اطلايي ازمضرات وعواقب وخيم اعتياد، بي بندوباري اخلاقي درجامعه، سستي مباني مذهبي ازعوامل مؤثردراعتياد است.
    ميزان تحصيلات درجلوگيري ازاعتياد مؤثرميباشد. افراديکه تحصيلات عالي را ادامه ميدهند و يا انجام داده اند خيلي کمتر از افراد بي سواد ويا کساني که از ادامه تحصيل باز مانده اند معتاد ميشوند. اعتياد مانع ادامه تحصيل ميگردد.
    مهيا نبودن زمينه و وسايل تفريح سالم و ورزش براي پر کردن اوقات فراغت افراد را به طرف اعتياد سوق ميدهد.
    معاشرت با دوستان معتاد وقاچاق بران افراد را در خطر اعتياد قرار ميدهد.
    چهارم- علل اقتصادي:- اعتياد در تمام اقشار و طبقات وجود دارد. ثروت مندان به علت داشتن امکانات پول در جستجوي لذت و خوش گذراني در محافل دوستان بيشتر درمعرض اعتياد قرار ميگيرند.
    قاچاق بران براي توضيع مواد مخدر، افراد بيکار، فقير و تهي دست را معتاد نموده و براي حاصل درآمد و تهيه مواد مخدر، آنان را به توضيع مواد مخدر واميدارند.
    پنجم- محيط جغرافيايي:- موقعيت جغرافيائي که کنترول و مراقبت از سرحدات را مشکل کرده امکان دسترسي به مواد مخدر را تسهيل و آسان ميکند.
    ششم- محيط سياسي:- دول سلطه گر نيز براي بزانو در آوردن ملتها و غارت منابع ملي شان با فراهم نمودن امکانات و توضيع مواد مخدر اعتياد را در جهان گسترش ميدهد.
    3- مواد مخدر از ديدگاه جرم شناسي
    علت اعتياد هرچه باشد معتاد داراي شخصيت متعادلي نبوده و نميتواند وظايف روزمره را در حد توانائي و استعدادي که دارد انجام دهد و هميشه در جستجوي لذت و اعتياد است. که جاي هرگونه لذايذ را ميگيرد و هرگاه 4 الي 12 ساعت مواد مخدر را مصرف نکند پريشان خاطر بوده مضطرب است، در اثر ناراحتي رواني نمي تواند توقعات خود را به تعويق بياندازد، در نتيجه حالت عصبي، تهاجمي و سرکشي را براي دسترسي به مواد مخدر ظاهر گشته، اراده و عاطفه از بين ميرود، معتاد نسبت به قوانين اجتماعي، قيود اخلاقي و احکام مذهبي بي اعتناء و در معرض ارتکاب جرايم مختلف قرار ميگيرد.
    نوعي ماده اي که يک فرد بدان اعتياد دارد در انواع جرايم ارتکابي او مؤثر است. اعتياد به ترياک و مشتقات آن (مرفين، هيروئين وغيره) که قوه اي فهم و ادراک را کم نموده و حالت سستي و رخوت بوجود ميآورد، کمتر سبب وقوع جرايم خشونت آميز ميگردد.
    مهمترين جرايم ارتکابي معتادين به مواد مذکور، سرقت، کلاه برداري، خيانت در امانت، خود فروشي، تحريک و ترغيب ديگران به استعمال مواد مخدر و توضيع آن ميباشد.
    شخصيت وميزان موادي که معتاد ين به چرس مصرف مينمايند درنوع جرايم وبروزحالت خطرناک موثراست درصورت افراط درمصرف چرس، حالت پرخاشگري وتهاجم بروزنموده وممکن است منجربه ضرب وجرح وبالآ خره قتل گردد.
    کوکاهين حالت هيجان مشابه مستي الکل بوجود ميآورد ومعتادين به اين ماده جرايم مختلف جنسي، عمل منافي عفت وهتک ناموس مرتکب مي شوند اکثرمعتادين به کوکاهين ازثروتمندان وتحصيل کرده هاومتخصصين هستند.
    پس ازمصرف D،S،L حالت غم انگيزکه منجربه گريه وزاري مي شود به مصرف کننده دست ميدهد سپس اوحالت تهاجمي پيداکرده جرايم هولناکي رابه طرزفجيع مرتکب ميگردد ويا اقدام به خودکشي ميکنند.
    دراکثرممالک اعتياد جرم بوده واقدامات تاميني وجزايي درمورد معتادين اجراء ميگردد.طبق قانون جزاي فرانسه مصوب جون 1999:
    مجازات کسيکه راساً طفل راواداربه حمل، توزيع ويامصرف موادمخدرمي نمايد، 7 سال حبس ويک مليون فرانک جزاي نقدي است.
    4- تداوي معتادين
    تدواي معتادين به مواد مخدرباممانعت ازاستعمال موادمخدرومجازات وتوبيخ امکان پذيزنيست. متخصصين معتقد اندکه محروم کردن معتاد ازماده اي که اعتياد دارد غيرانساني وخطرناک است وگاهي منجربه مرگ وي ميشود.
    معتادمريض است وبايد بستري وازلحاظ جسمي ورواني تحت تدواي قرارگيردتاازلحا ظ اخلاقي وعاطفي متعادل شده وبه راحتي بتواند خودرابااجتماعي که درآن زندگي ميکند تطبيق داده احتياجات اوليه زندگي خودراشخصاً باقبول مسؤليت انجام دهد. پس ازخروج ازشفاخانه، رفتارخانواده واطرافيان درادامه ترک اعتياد فوق العاده مؤثراست. هرگاه معتاد پس ازبهبود نسبي، بالجاجت، سرکوبي وطعن وسرزنش کسان خودمواجه گردد تاب مقاومت ناملايمات وفشاررواني واجتماعي رانداشته اعتياد مجددغيرقابل اجتناب خواهدبود.
    تغيرمحيط اجتماعي که موجب اعتيادشده ضروريست معتادبايد تحت مراقبت وهدايت وحمايت اعضاء خانواده مسؤلين مبارزه بااعتياد قرارگيرد. فراهم نمودن محيط سالم ورفع نيازي منديهاي زندگي معتاددرپيشگيري ازاعتياد مجدد تاثيربسزايي دارد.
    روش اصلاح درکشورهاي مختلف باتوجه به ماده اي که فردبدان معتاداست متفاوت است اما درتمام موارد تداوي رواني ازضروريات مداواي يک معتاد محسوب ميگردد وپيسکوتراپي بايد پس ازترک اعتياد تامدتي ادامه يابد تاازبهبود کامل اطمينان حاصل شود.

نتيجه گيري
از آنچه که در فصول گذشته تحرير شده است تماماً به شکل اختصاري پيرامون مفاهيم پديده مجرميت وعلل آن همه افراد با آگاهي از مباني اين علم باکيفيت پيدايش و تضبح وپديده مجرميت آشنائي لازم نمايد. وهمه افراد آگاهي حاصل نمايند که عوامل مختلف باعث مجرميت شده واين پديده بايد ازبين برده شود وجامعه ازشرآن درامان بماند.
درفصل اول پيرامون اينکه فهميديم قوانين کشورها وجوامع تفاوتي فراوان درمقررات جزايي خود دارند. چنانکه اعمالي دريک کشورعمل مجرمانه ودرکشورديگرعملي طبيعي وعادي بشمارميروند، امروزه معيارهاي سياست جزايي چنانکه ميدانيم متأثيرازازايديولوژي وديدگاه مکتبي حکومت ها وآداب ومذهب، سنن وويژه گيهاي فرهنگي ملتها ميباشد. مجرميت به انواع گوناگون تقسيم شده که اولين تقسيم بندي علمي مجرمين توسط سزارلامبروزوجرم شناس ايتالياي صورت گرفت وطي آن مجرمين به بالفطره، مجنون، اتفاقي ، به عادت وحرفه ای تقسيم شدند. پس بايد به اين اشخاص بي راه وناسازگارباديد وسيع تروپراغماض تر نگريست. جامعه مؤظف است به محض برخورد باچنين افرادي سعي درشناخت علل ابتلاي آنان نموده وکوشش خودرا درجهت معالجه ورفع عوارض وعوامل فساد وگمراهي بکاربرد چراکه گمراه ترين مجرمين وفاسدترين ايشان محتاج ترين آنان اند.
درفصل دوم به علل وعوامل جرم زا توجه نموديم که رفتارهاي انساني نتيجه عوامل مختلف زيستي، رواني واجتماعي است، البته شرايطي زندگي خانوادگي رفتاروالدين باهمديگر، اوضاع اقتصادي، سطح سواد والدين وخود شخص، وضعيت مسکن، مهاجربود ن يانبودن، همگي درسقوط ياسعود هنجاري شخص نقش ارزنده اي بعهده دارند. اثريک عامل به تنهاي صد درصد دروقوع جرم نادراست، وبراثر جمع عوامل مختلف، فرد درمظان ارتکاب جرم قرارميگيرد.
درفصل سوم علل فردي غيرارادي مجرميت به بررسي گرفته شده وازآن نتيجه مي گيريم که افراد، غيرارادي به مجرميت کشيده ميشوند وآن علل فردي غيرارادي ارس، جنسيت، سن ويانژاد باشدوياهم بيماري ها واختلالات رواني وغيره.
متخصصين اختلالات رواني راناشي ازاحساسات وعواطف لطمه خورده مخصوصاً درره کودکي دانسته عقيده دارند که احساسات وعواطف لطمه خورده درضميرناخود آگاه روي هم انباشته گشته وتحت تأثرعوامل ديگردرموقع مناسب سبب بروزحالت خطرناک وياارتکاب جرم ميشود.
اعتياد والدين واجداد به الکل ومواد مخدراثر ارثي مستقيم دراولاد دارد. مستي پدرويامادردرحين انعقاد نطفه عواقب وخيم واثرات شوم اعتياد به الکل دارد. خطراعتياد پدربه الکل بيش ازخطراعتياد مادراست.
درفصل چهارم علل فردي ارادي مجرميت رابه بررسي گرفتيم وديديم که افراد مشروبات الکلي رابادرک عواقب واثرات وخيم آنها باميل ورغبت مصرف نموده وخطرات جسمي، رواني، اجتماعي وحتي سياسي آنراتقبل مي نمودند. براي همه واضيح ومعلوم است که افرادي الکليک به انواع بيماري هاي رواني، ابتلأ به جنون ومريضي هاي قبلي مبتلأ هستند. الکل ازديدسگاه علم جرم شناسي نه تنها ازلحاظ جسمي، رواني واجتماعي بسيارمضراست بلکه اثرات ارثي آن درنسلهاي بعدي ظاهرميگردد.
دربررسي اعتياد به مواد مخدربه اين نتيجه رسيديم ومعلوم گرديد که يک عمل به تنهايي موجب اعتياد به مواد مخدرنميشود بلکه عوامل متعدد زمينه رابراي معتاد شدن مهيا ميسازد. عوامل مذکورعبارت از: علل ذاتي، علل فردي وعلل اجتماعي ميباشد.
ناگفته نمايد که علل اقتصادي، محيط سياسي ومحيط جغرافيائي نيززمينه معتاد شدن رامهياميسازد. ثروتمندان به علت داشتن امکانات پول درجستجوي لذت وخوشگزراني درمحافل دوستان بيشتردرمعرض اعتياد قرارمي گيرند. موقعيت جغرافيائي که کنترول ومراقبت ازسرحدات رامشکل کرده افراد به آساني ازسرحدات عبورنموده وامکان دسترسي به مواد مخدرتسهيل وآسان شده است. اينک راه هاي حل مشکلات ازطرف بنده پيشنهاد مي گردد.
انسانهاي مجرم درابتداء جاني بالفطره نبوده بلکه بافطرت پاک به دنياي آمده وسپس تحت تاثيرشرايط نامناسب جوامع بسوي ارتکاب اعمال ناصواب ونادرست هدايت ميشوند. پس بهترين راه مبارزه بااينان توجه اصلاح آنان ومعالجه بيماري وبازگرداندن آنها به آغوش جامعه است. اجراي مجازات نامناسب باشخصيت مجرم هيچگاه نتيجه مطلوب ببارنخواهدآورد وجزابايد به کيفيتي باشدکه شخص رامتوجه اشتباه وقبح وزشتي عمل، خود نموده ويابازگذاشتن راه توبه اورا د وباره به آغوش جامعه بازگرداند. همانطوريکه نبي اکرم “ص” فرموده اند: مابايد سعي دراحياء يک چنين انساني نمائيم، چراکه احياء انسان احياء جامعه است. بعد ازاجراي مجازات يااقدامات تأميني مناسب وتربيت مجرم، جامعه بايد به وظايف خود درقبال شخص عمل کند وبارفع کمبود هاي مادي ومعنوي زمينه وعوامل ارتکاب جرم رامحوونابود سازد. اقدمات پيشگيرانه درجهت امحاء عوامل جرم زامي تواند تنها ازاضرارجامعه جلوگيري نمايد، بلکه باعث ميشود افراد وخانواده هاي بسياري دچاراثرات منفي وسؤ ناسازگاري ومجرميت نگردند. بدين ترتيب به يکي ازبزرکترين وعالي ترين اهداف انسانهاي ازبدوخلقت تاکنون جامه عمل پوشاند. « ومن الله توفيق »

فهرست مأخذ

1- دانش، تاج زمان، مجرم کيست جرم شناسي چيست. تهران:انتشارات کيهان،1381.
2- شامبياتي، هوشنگ. بزهکاري اطفال ونوجوانان . تهران:انتشارات پاژنگ،1370.
3- عبدالله بن محمد بن احمدالطيار. مواد مخدردرفقه اسلام. مترجم: حسين پور، سيد محمد يوسف، تربيت جام: انتشارات احمد جام، 1380 و
4- کي نيا، سيدمهدي. مباني جرم شناسي. تهران: انتشارات پايدار، 1370 .
5- گلدوزيان، ايرج، جزای عمومی. تهران: انتشارات کيهان، 1368.
6- گسن، ريموند. جرم شناسي نظري. ترجمه: مهدي کي نيا، تهران: انتشارات مجد، 1385 .
7- نجفي توانا، علي. جرم شناسي. تهران: خط سوم ، 1381 .