- Version
- داونلود کنید 35
- اندازه فايل 258.50 KB
- تعداد فايل 1
- د جوړيدو نيټه فبروري 11, 2020
- وروستى آپډيټ فبروري 11, 2020
مقدمه
هر چیزی مغز وروح آن اثر واقعی خویش را می بخشد نه پوست وقشر ظاهریش، کسانی که روح اشیاء را می شناسند و به آن متوسل می گردند به هدف می رسند، وافرادی که از واقعیتها چشم می پوشند وبه ظاهر می پردازند خواهی نخواهی از مقصود باز می مانند.
آئین مقدس اسلام نیز از این قانون مستثنی نیست کسانی که نخواهند روح وحقایق آن را درک کنند، هرگز به جائی نخواهند رسید، وهمواره خود شان در زیر بار ذلت و جامعهء آنها نیز در خواری وسرشکستگی به سر خواهد برد و تا ازین مسیرباز نگردند عظمت خویش را نخواهند یافت.
روح واقعی اسلام به ما می گوید زمام امور خویش را به الهی بسپارید واگر نسپارید همچون جامعه های دیگر زیر بار خواهید بود.
امیر مومنان (ع) به هنگامی که برپا کنندگان "جنگ جمل " برای بر افروختن آتش جنگ به سوی " بصره " حرکت کردند برای یارانش سخنرانی کرد، وضمن سخنرانی حقیقت بالا را گوشزد فرمود به آنها فرمود:
" در سایه قدرت وحکومت خداوند بزرگ امور شما رو براه می گردد واز هر نابسامانی نجات خواهید یافت. بدین جهت به شما فرمان می دهم اطاعت خالصانه خویش را بدون ذره ای اکراه در اختیار آن گذارید. ونیز صریحا به شما می گویم اگر چنین نکنید این قدرت ونیروی زمامداری ورهبری اسلام خداوند از شما خواهد گرفت وهرگز به شما باز نخواهد گردانید واین امر به دست دیگری قرار خواهد گرفت"
این سخن، مارا به گفته بالا سوق می دهد که هشیارانه واقعیتها را درک کنیم وبه تلاش وکوشش پردازیم وبیندیشیم که چرا آمده ایم ؟ وبه کجا باید برویم ؟
آنچه در این صفحات مطالعه می کنید ترجمه چند مقاله از نویسندهء معروف "سیدقطب" است ومن آگاهانه می گویم این مقالات می تواند شما را برای آگاهی از روح اسلام به راه اندازد واین حرکت را در شما به وجود آورد. ومی دانم شما هم پس از خواندن ، تصدیق خواهید فرمود.
ضمنًا" آماده پذیرفتن ایرادهای شما به آدرس ناشر هستم.
قم – حوزه علمیه
محمد جعفر امامی
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام پیشرو
در این بخش به روح واقعی اسلام که همیشه مسلمانان را بر ضد ستم ودفاع از ستمکش وامیدارد، ونیز به شور وحرارت وگرمی که اسلام به انسان می بخشد اشاره رفته است.
آنهائیکه چنین اندیشیده اند : امکان دارد مکتبهای دیگری که بشریت در طول تاریخ طولانی خویش آنها را شناخته، با انواع مظالم وستمگریها همانند اسلام مبارزه کنند.
یا ممکن است همانند اسلام در صف تمام ستم دیدگان قرار گیرند، ویا همچون اسلام، در برابر طاغیان وجباران صف آرائی کنند....
آنهائیکه اینگونه می اندیشند، به تمام معنی در اشتباهند، ویا یکپارچه مغزضند، ویا نسبت با سلام بی خبر محضند.
وآنهائیکه خیال میکنند مسلمانند وبا انواع مظالم و ستمها مبارزه نمیکنند، واز همهء ستمکشان دفاع نمی نمـایند، در برابر جبـاران ویاغیــان صف آرائی نمیکنند، آنهائـی کــه این خیـال میکننــد به تمــام معنــی در
اشتباهند ویا سراپا منافقند، ویا از اسلام هیچ خبر ندارند.
دیگر اینکه در درون وجوهر اسلام جنبش آزادی بخشی نهفته است، که از قلب افراد شروع میشود واز محیط اجتماع سر بیرون می آورد.
امکان ندارد که اسلام قلبی را نورانی سازد، آن را هدایت کند، سپس در برابر سلطان وحاکمی غیر از سلطنت خداوند قمار، تسلیم وخاضع وذیل بیاید. نمشود اسلام خانهء دلی را آباد سازد، آ نرا در برابر نوعی از ظلمها، ساکت وشکیبا نگهدارد خواه این ستم بر شخص او باشد یا بر انسانها ، در هر سرزمین ودر تحت سیطرهء هر حکومتی که باشد. ( بنابر این ) اگر دیدید ستم در جامعه ای رواج دارد، ومظلومین فریاد شان بلند است، وملت مسلمان برای دفع آن قد علم نکرده اند، وآن را درهم نشکسته اند، میتوانید در وجود واقعی (( این ملت مسلمان )) تردید کنید. چه اینکه هیچ ممکن نیست، اسلام در قلبها راه یافته باشد وپس از آن به ستمگرائی وزندان تن در دهد وراضی باشد.
بخاطر اینکه یا اسلام حقیقی در دلها راه یافته وهست، یا نیست؟ اگر هست : مبارزه ای است پایان نا یافتنی، و جهادی است قطع نشدنی، وشهادت است در راه حق وعدالت ومساوات.
اگر نیست که : فقط همهمه دعا است، وتق تق تسبیح وپناه به بازوبندها، واتکاء به اینکه خیر وصلاح وآزادی و عدالت از آسمان ببارد. ولی هیچکدام از اینها از آسمان نمی بارد، بنای خدا بر این نیست که ملتی را یاری نماید که یاری خویش نمیکنند، به یک دیگر اطمینان ندارند، و دستورات اورا در جهاد ومبارزه به مرحلهء اجراء نمی گذارند.
(( خداوند هیچگاه وضع موجود جمعیتی را بدون اینکه خود در صدد اصلاح بر آیند دیگرگون نمی سازد )) (1)
اسلام عقیده ای انقلابی وجنبش راست. به این معنی که امکان ندارد اسلام، بمعنی واقعی خود وارد قلب انسانی شود، وانقلابی در او بوجود نیاورد، انقلاب در طرز تفکر، انقلاب در اندیشه ها، انقلاب در مسیر زندگی وارتباطات افراد واجتماعات، انقلابی که بر اساس مساوات مطلق، بین تمام انسانها پایه گذاری شده است که هیچکس بر دیگری برتری ندارد جز با تقوی وپرهیزگاری.
این انقلاب بر پایه عدالت مطلقی استوار است که تاب ستم هیچ قدرتی را ندارد، وبر احدی ستم روا نمی دارد.
سپس باید دانست که انسان ، گرمی وحرارت این عقیده را احساس نمیکند مگر هنگامیکه برای تحقق یافتن، اضافه آن در خارج با تمام قوا کوشش نماید.
بنابر این صبر وآرامش حتی از انسان سلب میگردد تا زمانی که آن عقیده در خارج وبین اجتماع محقق سازد.
---------------------------------
(1) رعد آیه 11
این است معنی اینکه میگوئیم: اسلام عقیده ای انقلابی وجنبش زا را است.
روی این اصل آنهائیکه براستی به خدا ایمان آورده اند، کسانی هستند که حق جهاد در راه خدا را حقیقتا اداء میکنند، کسانی هستند که برای اعلای کلمهء حق ((الله)) با سر سختی تمام مجاهده می نمایند.
کلمهء حق (الله) در این جهان بر قرار نمی گردد جز اینکه فساد وظلم از روی زمین رخت بر بندد، کلمه حق تحقق پذیرنیست، مگر هنگامیکه میان مردم هم مانند داندانه های شانه مساوات بر قرار باشد ، وملاک برتری غیر از تقوا چیز دیگری برای احدی نباشد.
( با این حساب ) آنهائیکه ظلم وستم را در اجتماع با چشم خود می بینند، ودر هر کجا فساد راه مشاهده میکنند، ودر عین قدرت دفاع برای دفاع دست بلند نمی نمایند وزبان حرکت نمی دهند، اینها با نور اسلام، قلب وروح شان آباد نشده است.
اگر اسلام دل آنها را آباد ساخته بود از همان زمان، که شعله مقدس آن بر قلوبشان تابیده بود، آنها را مشتعل می ساخت وبسوی میدان نبرد ودفاع می کشانید، آنها را به افرادی مجاهد ومبارز تبدیل میکرد.
اگر روح ناسیونالیستی وملی میتواند در این زمان مارا به مبارزه با استعمار ستمگر وکینه جو وادارد واگر روح اجتماعی میتواند امروز ما را به مبارزه بر ضد زمینخواران و فئودالها وسرمایه داری طاغی ومتجاوز بر انگیزد واگر روح حریت وآزدی فردی قدرت دارد مارا در این موقع بنبرد با دیکتاتوری وزور گوئی وطغیان وادار سازد.
روح اسلام، استعمار وفئودال وسرمایه داری وطغیان و ... همه را یک کاسه کرده وتحت عنوان ( بغی، ظلم وفساد) همهء مارا بدون درنگ وتردید همه با هم بدون تفرقه به مبارزه وجهاد بر ضد تمام آنها فرمان داده است.
واین از امتیازات بزرگ اسلام در میدان مبارزه انسانها برای بر قراری آزادی وعدالت وشرافت انسانی است.
(روی این گفته ) مسلمانی را نمی یابید که اسلام بر قلب او تابیده باشد ولی دست دوستی به استعمار گران بدهد، ویا به آنها کمکی کند، یا حتی یک روز با آنها صلح وآشتی نماید، ویا از مبارزه پنهانی وآشکار خود بر ضد آنها آنی بکاهد، اگر چنین کند، قبل از اینکه به کشور خود وملت و خویشاوندان وشرف خود خیانت کرده باشد، به دین خود خیانت نموده است.
هر کس عداوت ودشمنی استعمار گران را در دل خویش احساس نکند وتا آنجا که میتواند مبارزه بر ضد آنها براه نیاندازد ( خائن است) چه رسد به اینکه :
با آنان معاهدات وپیمانهای دوستانه امضاء کند. چه رسد که با آنها برای همیشه هم قسم گردد چه رسد به کسانی که در صلح وجنگ به آنان همکاری نماید. چه رسد به آنانکه در آمد ملت خود را درشکم آنان می ریزند، با اینکه ملت خود شان گرسنه اند چه رسد به آنانکه روی اعمال جنایتبار آنان پرده میکشند. وخود حجاب وپردهء آنها شده تا مردم، خیانت آنها را آشکار مشاهده نکنند.
امکان ندارد روح مسلمانی، اسلام را احساس کرده باشد، وبگذارد فئود الیسم تبهکار وسرمایه داری متجاوز در امن وآسایش باشند، وزشتیها وپستیها وخیانتها وجنایات آنها را بر ملا نسازد، ورذالتهای آنها را علنا نگوید. ورو بروی آنان فریاد نکشد. وتا قدرت دارد با دست وزبان وقلب بر ضد آنان به مبارزه بر نخیزد.
(برای او) هر روزی که بدون جهاد بگذرد، وهر ساعتی که بدون مبارزه سپری گردد، وهر لحظه ای که بدون عملی بر ضد آنان پایان پذیرد، گناهی است که درون وی آنرا احساس میکند، ((وزری)) است که بر افکار او سنگینی می نماید، معصیتی که جز جهاد پی گیر ومبارزه ای داغ وتند وپر شور، کفاره ای ندارد.
این شدنی نیست که روح اسلام بر قلبی پرتو افکنده باشد، وامان دهد که رژیم تجاوز وستمگری زر وزور وقلدری همچنان بر روی زمین رواج داشته باشد. ومردم را برده سازد، در صورتیکه آزاد متولد شده اند، نه، بلکه مسلمان کوشش میکند که با جان وثروت خویش دعوت آفریدگار رزاق را پاسخ نگوید ( آنجا که میفرماید )
(( چرا در راه خدا ودر راه آزادی مردان وزنان ناتوانی که از خدا میخواهند آنان را از سرزمین ظلم وستم خارج سازد، ودوست ویاوری از جانب خود برای آنها قرار دهد، مبارزه وجنگ نمیکنید ؟ )) (1)
تنها مسلمان باش ... همین بس است که تورا با شجاعت، وفداکاری واستقبال از مرگ وشهادت به مبارزه با استعمار وادار نماید. اگر به این مبارزه برنخاستی، قلب خود را بیازمای ودر آن به جستجو بپردازد، شاید در داشتن ایمان حقیقی به اسلام، خود را فریب داده ای، وگرنه چه چیز تو را از مبارزه با استعمار منع نموده است ؟.
چرا معطلی ؟.
مسلمان باش وبس ... همین به تنهائی کافی است .
که تو را بر ضد تمام مظالم وستمگریهای اجتماعی به مبارزهء آشکار ودامنه دار وپی گیر بر انگیزاند.
اگر چنین مبارزه ای در پیش نگرفتی درون وروح خویـش را مورد بـر
---------------------------------
(1) نساء آیه 75
رسی قرار ده، بعید نیست، در پذیرفتن ایمان حیقی، خویشتن را گول زده باشی. وگر نه به چه دلیل از مبارزه با دشمن وستمگران باز ایستاده ای؟.
مسلمان باش وبس .... همین کافی است که به تنهائی تورا با سر سختی شگفت انگیزی به نبرد بر ضد طاغیان وسرکشان وادار نماید، ونیروی دشمنی که ترسوها آن را همانند اژدها میدانند، همچون پشه جلوه دهد، اگر تو را به این نبرد وانداشت باز در ایمان داشتن خود تجدید نظر کن، شاید در استقرار ایمان واقعی در خود، خویشتن را فریب داده باشی. وگر نه برای چه از نبرد با طاغیها ودیکتاتورها تعلل می ورزی. وچرا سهل انگاری میکنی؟
مکتبهای موجود ومسلکهای مختلف جهان از یکدیگر جدایند، وهر کدام برای تحقق عدالت ، حق وآزادی، میدان خاصی که وجهه نظر آنها است انتخاب میکنند ( یعنی هر کدام در یک صحنه بیشتر بمبارزه نمی پردازند، ولی اسلام در تمام میدانها و معرکه ها به مبارزه بر میخیزد وهمهء نهضتهای آزادی را پرورش میدهد ورهبری میکند وبه رزمندگان تمام میدانها سرباز میدهد، واساسا سربازان این میدانها را متحد می سازد ( واز نظر تکیه گاه ) درست در همان وقت که طرفداران مکتبهای ومسلکهای اجتماعی به یکی از قدرتهای فنا پذیر روی زمین تکیه میکنند، اسلام خود را به نیروی ازلی وابدی متکی می بیند، (رزمندگان اسلامی) در معرکه کار زار با سرسختی عجیب وقلبی پر از شوق به سوی شهادت در روی زمین، برای بدست آوردن زندگی آسمانی خویش، نبرد میکنند.
( وسند واقعی ایدهء خود را این آیه قرآن میدانند): (( خداوند جانهای مؤمنان وثروت آنها را از آنها خریداری میکند، که در عوض بهشت به آنان دهد، آنها که در راه خدا مبارزه میکنند، دشمن را از پا در می آورند وخود شربت شهادت می نوشند، وعده ای صحیح وحق است ( که هم ) در تورات وهم در انجیل وهم در قرآن (نوشته شده) چه کسی از خداوند به پیمان خویش وفادارتر است ؟ (1)
مصر در درجه اول
اما ...
در این مقاله از این سخن به میان آمده که باید مصر سیاست مستقلی داشته باشد ولی کلمه مصر بمعنی وسیع یعنی تمام کشورهای اسلامی زیرا دولتهای غربی با مصر از این جهت که مصر است معامله نمی کنند بلکه ساستشان در مورد اسرائیل وشمال آفریقا و ...
از این جهت است که مصر قطعه ای ازکشور پهناور اسلامی است پس
-----------------------------
(1) توبه آیه 111
ما هم باید با آنها از این نظر معامله نمائیم .
بخود اجازه میدهم که عنوان این فصل را از مقاله استاد "احسان" در مجله مصری اقتباس کنم، او چنین شورع میکند :
(( سیاست خارجی مصر چگونه است ؟))
( اسلوب این سیاست چیست ؟))
آنچه مورد اتفاق همه است این است که : از این دورهء جدید باید سیاست خارجی مصر سیاست مصری باشد، نه سیاست غربی ، ونه سیاست شرقی، ونه سیاستی که از وجهه نظر یکی از این دو بلوک گذشته باشد، باید ، سیاست خالص مصری باشد وبس.
به این معنی که تمام مشکلات را تنها از دریچه مصالح مصر مورد بر رسی قرار دهد وتفسیر جدیدی برای ((شهامت )) دولتی بنماید، چه اینکه علاقه شدید به منفعت کشور، منافات با شهامت ندارد، اما ادعای شهامت در غالب اوقات با مصلحت کشور مبارزه میکند.))
چقدر خوشحال میشوم بدانم همه متفقند که از این دوره جدید باید سیاست خارجی مصر سیاست مصری باشد، که نخواهد سیاست وی از زیر نظر هیچکدام از دو بلوک جهانی بگذرد ولی دوست دارم درحد وحدود کلمه "مصر" نیز همه متفق گردیم. وچه خواب است برای این مطلب از موقف خود در سیاست جهانی مدد بگیریم واز خطوط اساسی که دو بلوک شرق وغرب بر اساس آن با ما معامله میکنند استمداد جوئیم تا روشن گردد که خطوط اساسی سیاست آنها با ما از این جهت است که ما مصری هستیم ویا از این نظر که بخشی از "جبهه عربی " "ویا "شرق" را تشکیل میدهیم ؟ ویا از این گونه که ما در صف "جهان اسلام " قرار داریم ؟ خواه اینکه خود در سیاستمان به این حقیقت توجه داشته باشیم یا نداشته باشیم.
شناختن این خطوط ضروری است، زیرا اگر ما گروهی از یک جبهه باشیم هرگز نمیتوانیم خود را از آن جدا کنیم وخویش را از بقیه بر کنار سازیم، به واسطهء اینکه خطوط دفاعی یا حمله ای ویا هجومی ما می بایست بر اساس همان بخش کوچکی که در اشغال ما است بر قرار گردد، چه اینکه حمایت از این گروه کوچک، در صورت شکست گروههای دیگر غیر ممکن خواهد بود.
اینجاست که می یابیم کلمه "مصر" معنی وسیعتری دارد از آنکه در آغاز به نظر می آمد، استاد "احسان" در مقاله خود مینویسد :
(( هرگاه "آلمان" در دفع این تعویضات مصلحت نه بیند معلوم میشود که سخت تحت فشار قرار گرفته است وهیچ کشوری قدرت ندارد که آلمان را تا این حد تحت فشار قرار دهد، جز اینکه ایالات متحده ...
بنابر این، ایـن ایالات متحـده است که این تعویضـات را بــه اسرائیــل
بخشیده است.
آمریکا ما در مهربانی است که دائما به این فرزندان غذا میرساند وهر وقت لاغری وسستی در اعضاء وارکان آنها پدید آید با ترزیق ویتامینها آنان را تقویت می نماید.
آیا آلمان را ملامت کنیم وآمریکا را از مسئولیت بری بدانیم ؟ مگر میشود (( جل)) را کتک زد ودست محبت به پشت الاغ کشید ؟
در اینجا باید روش سیاسی مصر وسیاست دولتهای عربی مشخص گردد، واین سیاست را متوجه آمریکا ساخت که مسئولیت تعویضات را بعهده بگیرد، گر نه ما به هیچکدام از پیمانهائی که با آلمان غربی می بندیم نائل نخواهیم شد ))
این سخن جدی ودرستی است که امریکا نخستین مسئول قیام اسرائیل وبقای آن تا به امروز می باشد، واو مسئول تعویضات آلمانی است که مورد نزاع است.
این حقیقت ضرورت دارد که مادر این باره روشن باشیم، تا بتوانیم اساس سیاست خود را با امریکا ترسیم نمائیم.
ولی مقصود من در اینجا این مطلب نیست، مهم این است کا تاکتیک اساسی آمریکا در برابر اسرائیل، ودر برابر ما مصریها خوب بشناسیم، تا آشکار شود که آیا ما قدرت داریم سیاست مصری به معنی محدود خود در برابر این مشکل وغیر از آن برقرار سازیم یا اینکه ملزم هستیم کلمهء "مصر" را توسعه دهیم که شامل تمام قطعه های جبهه گردد؟
استاد "احسان" میگوید :
(( مصر تا امروز از آمریکا جز وعده چیزی ندیده است، وعده هائی که هیچگاه جامه عمل نپوشیده، کهنه شده تا وعده وامید دیگری جای آنرا بگیرد که آنهم کهنه شود.
آرزو داشتیم آمریکا در مسئله بی خانمانی فلسطینیها به مصر کمک کند ولی این آرزو به باد رفت آرزو داشتیم امریکا در جریان مسلح ساختن لشکرمان به یاری مصر برخیزد این آرزو هم به باد رفت آرزو داشتیم برای حل مشکلات اقتصادی وعمرانی امریکا مددگار مصر باشد آنهم به یاد رفت، آرزو داشتیم در قضیه فلسطین وحد اقل پناهندگان، آمریکا در کنار مصر قرار گیرد ولی به باد رفت، وعلی رغم همهء اینها باز هم آرزوها تجدید میشود ولی باز هم همه وعده است.
وبدون تردید باز هم آمریکا از جنبهء دیپلماسی وارد شده که با یک لبخند تحریک کند، وآنچنان وانمود میکند که حریص است دوست خود را در آغوش بفشارد تا دشمن این دوست به راحتی از پشت سر با سرنیزه پشت اورا سوراخ سوراخ کند.
چرا آمریکا با همان روش سیاسی که با اسرائیل معامله میکنـد، با مصـر
وکشورهای دیگر عربی رفتار نمی کند؟
چرا همچنان که با اسلحه وتعویضات ووامها به اسرائیل کمک میکند به ما مدد نمی نماید ؟ ( در صورتیکه ) هیچگونه معاهده سیاسی بین آمریکا واسرائیل نیست که گفته شود این اعانتها به عوض آن معاهدات است.
واین ممکن نیست کسی بگوید : (( کمونیزم )) نسبت به اسرائیل خطر بیشتری دارد تا نسبت به کشورهای غربی تا کمک امریکا به اسرائیل را از این نظر توجیه کنیم :
وهیچگاه مصالح آمریکا در اسرائیل بیش از مصالح وی در کشورهای عربی نیست تا بگوئیم آمریکا به خاطر مصالح خود میکوشد ....
پس چرا ....؟ ))
حق دارم این سئوال را به دکتر (( احمد حسین )) و جمعیت ((الفلاح)) ووزرای جمعیت چهارگانه یا پنجگانه و سائر دوستان امریکا حواله دهم، ولی در عین حال علاقه دارم خود پاسخ کوتاهی از آن گفته باشم.
پاسخ این سئوال، خط مشی سیاسی مارا روشن می سازد.
آمریکا هرگز آنطور که با اسرائیل رفتار میکند با ما معامله نخواهد نمود ، نه تنها با ما بلکه با هیچکدام از کشورهای عربی آن چنان معامله نخواهد کرد زیرا ما گروههای مختلفی هستیم که در یک جبهه قرار گرفته ایم که میتوان آنرا جبههء عربی ویا با دیدی دقیقتر آن را جبهه اسلامی خواند، واین از همه بخش عربیت وسیعتر است،. قطعه هائی است که در اختیار امپراطوری (( انسان سفید )) (1) قرار دارد که درعصر حاضر به صورت آمریکا، انگلستان فرانسه وهلند مجسم شده است ... این امپراطوری در همه جا پشت به پشت هم در برابر کشورها وبلوک اسلامی قرار گرفته اند، ودر این زمینه سیاست واحدی دارند که گاهی در تفصیلات آن اختلافی پدید می آید.
ما در جریان وادی "نیل" سیاست غربی را خوب شناختیم ودر جریان "فلسطین" مطمنا از وضع، به خوبی آگاه شدیم در باره قضیهء شمال افریقا مستر ((فلیب گیسوب)) رئیس گروه آمریکائی در هیئت سازمان ملل چنین میگوید:
(( ایالات متحده اکنون سعی میکند جمعیت عربی آسیائی را اقناع نماید که طریق دشمنی با فرانسه را در پیش نگیرد.
وبه این مقصود رسیده است زیرا اعضای این اتحادیه عربی کم کم از شدت عداوت نسبت به فرانسه می کاهند، وایالات متحده میخواهد که بـه
-------------------------------
(1) قبلی انگستان است.
سازمان ملل متحد تسلیم میشود معتدل باشد، به اینگونه که طرفین به استیناف مفاوضات اکتفا نمایند ..
در جریان "کشمیر" میدانیم که لشکر غرب به کدام طرف کمک میکند، میدانیم فعلا در کنار هند قرار خواهد گرفت ..
و " انگلستان " ، افغانستان را تحریک میکند که بر سر مرزها از ناحیه دیگری با پاکستان به جنگ بپردازد.
تنها سیسات "انسان سفید" است که حکومت میکند و همان است که به مصر از این نظر که قطعه ای از جبههء بزرگی است وبا سائر قطعه ها ارتباط دارد می نگرد، چه اینکه مصر به تنهائی مورد هجوم قرار نمی گیرد پس می بایست با دفاع از سائر قطعه ها ارتباط داشته باشد.
روی این اصل این مسئله، مسئلهء شهامت یا دفاع عاطقی نیست ، بلکه مسئله فکری ژرفی است که با موقعیت واقعی کشور ما در جهان ارتباط کامل دارد، وجود لشکر "بریتانیا " در مشرق "اردن" ودر "لیبی" اثرش در استقلال ما کمتر از وجودش در کنا "کانال سوئز یا در جنوب وادی "نیل" نیست، بلکه همچنان وبه همان اندازه است، زیرا تهدیدی که از وجود فرانسه در شمال افریقا میشود کمتر از قیام اسرائیل در سرزمین ما نیست پس همهء اینها حلقه های یک زنجیر هستند وآن زنجیر استعمار است.
من موافقم که سیاست ما، سیاست مصری مقید به حدود قدرت خویش باشد، ولی مخلصانه معتقدیم ، خطوط این سیاست تنها از حدود جغرافیائی کشور مصر شروع نمیشود، غربیها وشرقیهائی که ما با آنها معامله میکنیم، آنها با ما از این حیث معامله میکنند که ما همه گروههائی از یک جبهه هستیم، پس چاره ای نیست که ما هم با آنها به همینگونه رفتار نمائیم.
***
بیدار باش
به خواب آلودگان جهان
در این بحث به آنها که خوابند و توجه ندارند که یهود چه نقشه ای کشیده وصحرای سینا را چگونه بر رسی کرده اند واز نغمه تحدید نسل خبر ندارند اشاره رفته است.
ما در مصر مشغولیم وبه خود نمی آئیم، برای تفکر در باره نقشه هائی که یهود با همکاری عالم صلیبی برای ما میکشد وقتی، نداریم، ما مشغول انقلابات اداری وانتخابات هستیم که باید به چه وسیله انجام داد، وبه بحث استثنائات نیز اشتغال داریم واینها از نظر اهمیت آنچنان است که میدانید ولی اینها هیچگونه وقتی برای اندیشه وتفکر وکوشش در باره چیز دیگری باقی نگذارده است.
درست درهمین هنگام اسرائیل روز بروز به حدود "سینای" مصر نزدیک میشود، اینکه میگوئیم : "سینای" مصر یعنی مصر اسمی، وگرنه مصر از سینا چیزی نمیداند برای اینکه سیاست یهودی انگلیس درهمان زمان که مصر در اشغال آن بود آن را از مصر جدا کرد، ولی نه اینکه این جدائی چیز عارضی وجریانی بدون توجه باشد، نه، این مطابق سیاستی بس عمیق بود که با سیاست طعمکارانه صهیونیزم وفق میداد.
شبه جزیرهء سینا، شامل مقدسترین سرزمینهای یهود است چه اینکه از یکطرف مشتمل به ((کوه طور)) است که در آنجا موسی (ع) مورد ندای خداوند قرار گرفته، ودر همانجا (الواح) (تورات) را دریافت داشته "صخرهء عهد) در همان سرزمین قرار دارد "سینا" همان سرزمین "تیه" است ( که بنی اسرائیل 40 سال در آن سرگردان بودند) بخاطر همهء اینها است که یهود در طول تاریخ چشم طمع خود را به سوی آن دوخته اند ، وکودکان خود را چنین پرورش میدهند.
که جزیره سینا در قلب مملکت موعود شان قرار دارد، و "فلسطین"، جزء کوچکی از مملکتی خواهد بود که "سینا" "فلسطین" "شرق اردن" ، قسمتی از "سوریه" و "عراق" حتی "دجله" و "فرات" را در بر خواهد گرفت.
بر این اساس آنها سالها است که به عمل پرداخته اند ودر سال 1906 میلادی یک لجنهء یهودی انگلیسی به مصر وارد شد، پنجسال تمام در سیناء به سر برد ودر بارهء همه چیزی که در آنجا یافت میشد تفحص نمود. از آبهای زیر زمینی، زمینهای مهیای کشاورزی، معادن ومواد ژیولوژی بمعنی اعم آن وپایگاههای نظامی، راهها واهمیت استراتژیکی وسوق الجیشی، همه را بررسی کرد وباز گردید وبا خود یاد داشت کاملی بهمراه برد که ثابت می نمود "سینا" صلاحیت سکونت یک ملیون نفر وتامین معاش آنان را دارد، انگلیس همان وقت تصمیم گرفت " سینا" از تحت نفوذ حکومت مصر بر کنار باشد، ونگاهبان آن "گارفس" انگلیسی بود، او وظیفه داشت توجه مصر را از شبه جزیره سیناء منصرف سازد، وبه مصریها بفهماند که از صحرای سینا نباید توقعی داشت وبه آن اهمیتی هم نباید داد، برای اینکه آبهای زیر زمینی آن صلاحیت تامین زندگی ندارد، اینها همه به حساب یهود انجام میشد که دست در دست انگلستان گذارده بودند.
معروف است هنگامیکه لشکر اسرائیل در سال 1948 میلادی ازمرزهای مصر گذشت، اول کاری که مردان اسرائیل پس از قدم گذاردن به صحرای سینا انجام دادند این بود بهم تبریک گفتند، پایکوبی کردند خاک آنجا را بوسیدند، نماز خواندند سپس با گامهای متوالی در آنجا به قدم زدن پرداختند.
اما هم اکنون بر سر مرزها، استحکامات قومی برپا کرده اند، وجوانانی که خود وهمسر واولاد شان را فدا میکنند در آنجا مسکن بخشیده اند، زمینها را قطعه، قطعه به آنها واگذار میکنند، بر ایشان در زیر زمین نه روی آن، خانه می سازند وثروت در اختیار آنها قرار میدهند تا این سرزمین را آباد سازند.
وپیش روی آنها هزارها هکتـار زمین بایر در قسمـت مصـر باقی اسـت
که هرگاه بخواهند حمله برند با استفاده از استحکامات خود پیش میروند، وپشت سرشان آباد است واگر ما بخواهیم دفاع کنیم در پیش روی لشکرمان هزارها هکتار زمین بایر، خالی وبدون ساکنین خود نمائی خواهد کرد.
اما چرا ؟
برای اینکه ما مشغولیم، مشغول انقلابات اداری مشغول انتخابات که به چه وسیله باید انجام شود، مشغول بحث از استثنائات، مشغول این کارهای مهم وبزرگیم !! که هرگز نباید خطر یهود وغیر یهود مارا از آنها باز دارد.
صحرای سینا خشک وخالی را نمیتوان با کرسیهای پر ارزش وزارت وصندلیهای نرم ولطیف وحیاطهای وسیع وخوش آب وهوا ووزارتخانه ها در برابر هم قرار داد.
به ناگهان درهمین ایام می بینیم نغمهء تازه ای بر ایمان ساز کرده اند که جز خدا ودانشمندان یهود ومسیحیان منشأ آن را نمی دانند.
نغمهء ((تحدید نسل)) وجلوگیری از افزایش جمعیت ... چرا ؟ برای اینکـه مصـر جـای ساکنینش را ندارد وبرای اینکـه تولیـد مواد غذائـی بـه
نسبت افزایش نخواهد بود وبخاطر اینکه زمینهای زراعتی محدود است.
اینها خوب ! ما هم با شما همراهیم در آن هنگام که کشور از تهیه مواد غذائی برای افراد عاجز گردد، جلوی افزایش جمعیت را باید گرفت، اما تا زمانی که هنوز جا ومواهب طبیعی در کشور باقی است نبایست جلو افزایش را گرفت، چه اینکه افزایش در این موارد خود یکی از تضمین کننده های بقای کشور در برابر همدستی دشمنان است، وخود یکی از پشتوانه های نیروی مملکت در صحنه بین المللی است، زیرا ملتها که میخواهند وزنی در سازمان ملل داشته باشند بیشتر در کثرت افراد خود میکوشند.
(چشم بندی نیست) این آلمان، ایتالیا، روسیه، و ژاپن در پیش چشم ما است همین اسرائیل صغیر در جلو ما سعی میکند جمعیت خویش را دو برابر کند (آری) او علی رغم وضع اقتصادی مشکل وسختی که دارد سعی میکند بر تعداد خود بیفزاید.
مگر مصر وسائل تهیه مواهب زندگی را تمام کرده ؟ آنطور که متخصصان میگویند در مصر مواهب طبیعی ووسیله اعاشه دو برابر ساکنین فعلی آن وجود دارد، صحرای سینا پیش چشم ما است که برای تهیه وسائل زندگی یک ملیون نفر کافی است، اما در صورتیکه آباد کنند وعمران آنرا کسی بعهده بگیرد.
پس چرا افکار در وهلهء نخستین متوجه پیشگیری از افزایش جمعیت میشود ؟
بازهم تکـرار میکنیم، ما مبارزه نمیکنیـم – بلکـه حتم مــی شماریـم –
پیشگیری از رشد جمعیت، اما در صورتیکه مواهب طبیعی کشورها قابلیت نگهداری وپرورش افراد را از دست داده باشد (مواهب طبیعی آن نتواند افراد زیادتری اداره کند) اما هنگامیکه قابلیت دو چندان شدن جمعیت را دارد، احمقانه ویا تردید آور است که چنین نغمه ای زبانزد گردد، به خاطر اینکه معنی این نغمه تنها از ناحیه تحدید نسل نیست بلکه پیشگیری از ناحیه توسعه کشور واز ناحیه مواهب حیات نیزهست، چه اینکه فشار جمعیت بساغا فلان رابیدارمیکند که در راه بهره برداری کامل از مواهب طبیعی حیات به پا خیزند.
علاوه داستان تحدید نسل یا "پیشگیری از افزایش آن" برای دلخوشی این گونه افکار سطحی که در جریانات عمیق زندگی نیستند مورد احترامی قرار نخواهد گرفت زیرا علاقهء مفرط به ازدیاد نسل در سرزمینهای پر نعمت وآباد همانند "ریف" (زمین آباد معروف) مصر، خود یک ضرورت اقتصادی واجتماعی است ودر این مورد شهرها نباید مورد توجه باشد به واسطه اینکه شهرها در حاشیه زندگی وطن قرار دارند.
در سرزمینهای آباد وپر نعمت ، کسانی که اولاد ندارند در سطح اقتصادی پائینتری به نسبت آنان که فرزند دارند، قرار گرفته اند، وهمچنین از جنبه هیبت وحفاظت در برابر دشمنیها در درجه پائینی واقع شده اند این عوامل اقتصادی واجتماعی آن چنان نیرومند است که گوش آنها بدهکار حرف این سطحی اندیشان نیست.
از نیرومندی وقدرت وفشار این عامل هیچ کاسته نمی شود جز آن هنگام که تعلیم وتربیت آنچنان انتشار یابد، که راه دیگری غیر از کار زمین برای بدست آوردن وسائل زندگی فراهم شود وقدرت دیگری برای حمایت در برابر دشمن غیر از عضلات فراهم آید. در این موقع است که ملتها میتوانند به جای نیروی جمعیت از نیروی فکر وعقل مدد بگیرند ودر برابر دشمنانی که آنها را احاطه کرده اند بایستند.
تصرف فطرت در این حکم از تصرف این سطحیها که خود را فرهنگی ومتمدن میدانند قویتر است این متفکران سطحی که خیال میکنند "فرهنگی" ودرس خوانده اند، اگر نمیتوانند امور واقعی را یاد بدهند، حد اقل میتوانند فطرت را به حال خود بگذارند تا طبق حکمت خود بکار پردازد وما را از این حکمتهای طلائی آنها بی نیاز سازد، حکمتهائی که از دسیسه های یهود وصلیبیها استمداد می جوید.
در پایان به فریاد زدن بر سر (خواب آلـودگـان جهـان اسلام) بـاز مـی
گردیم ( به آنها هشدار میدهیم ) تا از مطامع صهیونیستها در صحرای سینا آگاه کردند، برای اینکه "مصر" آلان مشغول است. مشغول انقلاب اداری ووزارتی ، مشغول انقلاب اداری ووزراتی ، مشغول انتخاب است که باید به چه وسیله انجام شود؟ مشغول حکایت استثنائات وغیراستثنائات است، خدا هم که برای یک انسان دو قلب در درونش قرار نداده.
پس باید آنکه اهمیتش بیشتر است مقدم داشته شود.
ولا حول ولا قوة الا بالله.
ادب انحلال
منظور از ادب انحلال : برده
شهوت وارباب بودن است، گر چه پشت آنها را با تازیانه سیاه کنند، واگر این ارباب رهاشان سازد به سراغ دیگری خواهند رفت. تملق وچاپلوسی وتبلیغ از شهوات وخاندان زر وزور جز وادب ادب انحلال محسوب میشود.
این مقاله بنا بود در ساعت هشت بعد از ظهر روز دهم ماه اغسطس سال / 1952 از رادیو مصر، پخش گردد، ولی ایستگاه فرستندهء رادیوی مصر اجازه وآمادگی برای پخش چنین گفتاری را نداشت عدهء فراوانی هستند که خود را نوکر میدانند همانطور که از گفتار ناپاکی برای پخش حمایت میشود که برای مردم ( زیان آور است ) از قبیل : " دنیا پیاله ای است وسیگاری " (دنیا دودی است ودمی).
ادب انحلال غالبا ادب بندگان است. بندگان طغیان وسرکشی، یا بندگان شهوات وتمایلات نفسانی هرگاه روح انسانی در برابر یکی از گردنکشان زمین ویا در مقابل یکی از تمایلات جسمانی خوار میگردد، از تخلیه خویش از مرحله عبودیت، حتی در جو آزادی مطلق نیز عاجز میشود، خود را به زمین می چسپاند، ودر لجنزار فرو میرود: در لجنزار شهوت ویا لجنزار بندگی، فرق نمی کند.
بنابر این "ادب انحلال همان ادب بندگی است این ادب فقط هنگامی ترویج میگردد که ملتها رغبت ویا قدرت بر مبارزه در راه اهداف عالی ندارند وقتی که قدرت ندارند. در راه هدفی بالاتر از تمایل جسمی وعالیتر از تملق طغیانگران به مبارزه برخیزند وآن هنگام که برای بدست آوردن منفعت ناچیز ویا مقامی پست از مبارزه باز ایستند. یعنی زمانی که دنیا در نظر مردم "پیاله وسیگاری" (دودی ودمی) جلوه کرد، ویا تنها آرزوی دنیائی ومردم بهره برداری از جانب طاغیان باشد.
این هنگام است که در ملت نویسندگانی پیدا میشوند، وشاعرانی ظهور میکنند، ونقاشان وفیلم سازانی آشکار میگردند، وبه این خلاء وفراغی که از نمونه های عالی بوجود آمده، پاسخ میگویند، وخواسته های روحی مردم را در قالب شهوت وبندگی مجسم می سازند.
در این موقع مردم به این نویسندگان، شاعران ونقاشان وفیلمسازان گوش فرا میدهند، به خاطر اینکه آنها افکار واوهام خویش را مجسم می سازند، واستراحت از مبارزه وآرامش در کناره گیری از آن وداشتن زندگی فارغ البال با سستی وانحلال برای آنها جلوه وزینت می دهند این نویسندگان وشعراء و فیلمسازان ونقاشان به وظیفه مهمی قیام میکنند وآن تخدیر ملتها وخواب کردن آنها است، خواه به ستایش طغیانگران بپردازند وخواه به ستودن شهوات آنگاه که به ستایش وحمد طاغیان می پردازند. ملتها را از واقع دور می دارند، وشناعت، رزالت وقبح طغیان را از مردم می پوشانند، وسدی دربرابر نهضت بر ضد طاغیها وایستادگی در برابر آنها ایجاد می نمایند... واما هنگامیکه شهوات را می ستایند افکار ملتها را تخدیر می کنند ونیروی آنان را در ناپاکیها وپلیدیها تلف می سازند، غرائز آنان را تحریک می کنند وملتها هم مشغول همین تهییج ها میشوند، در امور اجتماعی نمی اندیشند، وستمی که به مردم حکمفرما است احساس نمی نمایند، ودر برابر هیچ طغیانگری، به پا نمی خیزند که برسرش فریاد بزنند. سرجای خود بنشین ما اینجا هستیم. ملتی که در این منجلاب تخدیر پر لذت غرق شده است اینجا نیست، آنجا هم نیست.
تاریخ گواهی می دهد که طغیان به این صنف از نویسندگان شعراء نقاشان وفیلمسازان میدان میدهد وسائل را برایشان مهیا می سازد، وجوی بر ایشان بوجود می آورد که بتوانند به آسانی به عمل پردازند. جو خلاء وفراغ، جو عیاشی وکامگیری وجو سستی وانحلال.
آن زمان که بنی امیه میخواستند از اهل حجاز ایمن باشند وبدون مواجه با اعتراض آنان با استبداد، حکومت کنند، وآنان را از زندگی اجتماعی وعمومی دور سازند رؤساء واشراف آنانرا از ثروت، زمینهای زراعتی، باغها عطاها وبخششها همون سیل به سوی آنان، اشباع ساختند، خواننده ها هنر پیشه ها وکنیزان طناز به سویشان گسیل داشتند، وزندگی آسوده وپر عیش نشاط را برای آنان آراستند ودر نظر شان زینت دادند، درست در همان وقت شاعران بی حیائ وشوخ را آزاد گذاردند که غرائز آنان را در قصرها وکاخها با سروردن اشعار شهوت انگیز تهییج نمایند، درست درهمان زمان شعرائی را واداشتند که به مدح وستایش سلاطین طغیانگر به پردازند وهاله ای از خوبی در اطرافشان پدید آورند.
تاریخ تکرار میشود، در این زمان نیز چنین می باشد ... در مصر طغیانگر کوچکی بود، خود را می پرستید شهوات و تمایلاتش را تقدیس میکرد، تصمیم داشت این ملت را به بیست ملیون برده تبدیل نماید.
در آن موقع نویسندگان، شاعران ونقاشان به ستایش این طاغی کوچک پرداختند وبرای او یعنی غیر خدا سجده کردند، خلعت صفات خدائی را به او پوشاندند "شگفتا ! " صفاتی را به او اطلاق میکردند که نه یک مسلمان بلکه یک مسیحی هم جرات تکلم به آن را نداشت واز خدا شرم میکرد.
همچنین در این هنگام نویسندگان، شعراء وفلمسازان به ستایش ومدح شهوات می پردازند، ولذت را میپرستند در همین زمان مردم به این ترانها گوش می دهند:
" دنیا پیاله ای است وسیگاری " ( دودی است ودمی )" دنیا را فراموش میکنم ! " وامثال این پلیدیها وناپاکیها .
ستایش طاغیان وستایش شهوات از هم جدا نبوده اند و هیچکدام از دیگری بیگانه نیست ... فطرت ومدت انحلال، وادب انحلال بود، ذات بندگی وعبودیت یکی است : بندگی شهوت باشد یا بندگی طغیانگران .
بنابر این اگر بخواهیم با "ادب انحلال" به مبارزه برخیزیم، واجب است نخست با اسباب ووسائل آن در زندگی افراد وملتها مبارزه کنیم، واجب است با روح عبودیت وبندگی در ضمیر انسانی به جنگ پردازیم ، با بندگی شهوت مبارزه کنیم وضمیر بشر را از خضوع در مقابل آن رهائی بخشیم انسان، انسان شده است به این خاطر که از حیوان برتر است، وتربیت دینی نزدیکترین ونافعترین راه برای تقویت روح انسان است، وآن را از خصوصیات وضرورتهای آن بالاتر می برد.
باید با عبودیت طغیان وسرکشی مبارزه کنیم، طغیان همیشه تشجیع به انحلال سستی، عیاشی ووادادگی را با خود حمل میکند، تا خود را از نهضتهای که از کرامت سرچشمه میگیــرد واز جهشهای آزادی خواهــی
وتاختن بر ستم و طغیانگری ، در امان بماند.
مطلب دیگری که هم اکنون در اختیار داریم این است که :
همانها که آن طاغی صغیر را ستایش میکردند، ودر بغی وعدوان وتسم
برایش میدان باز مینمودند نامش را با مجد وعظمت می برند، وخلعت صفات خداوند واحد قهار را به او می پوشانیدند باز گشته اند، همانها برگشته اند وخود شان همان طاغی وگردنکش را لعن ونفرین میکنند، هر چه از زبانشان جاری شود به ، او میگویند، همان لباسهای پر مجد وعظمتی که بر تنش کرده بودند پاره پاره می نمایند. این خود یکی از رنگهای انحلال وچهرهء دیگری از ادب انحلال است، اینها با این کار از جمع بندگان خارج نشده اند بندگانی که پشت را برای شلاق رئیس خم کرده اند تا پوستشان با ضربه شلاق آتش بگیرد ، وهرگاه بر خلاف میلش شلاق از دستش بیفتد، این بندگان آنرا بر می دارند میگردند وبه جستجو می پردازند، که آقا ورئیس تازه ای پیدا کنند... ارباب جدیدی که پوستشان را با شلاق سیاه کند، تا برای او "بخور" آتش کنند، ویا گل نثار اطرافش بنمایند.
اینها مجسمه ادب انحلالند، اینها همانها هستند که باید ملت در این دوران جدید طرد شان کند، در این دوران عزت وقوت وسربلندی ، دوران آزادی از پرتش طغیانگری، دوران آزادی از عبودت شهوت، که هر دو گاهی با هم جمع میشوند وگاهی جدا میگردند ویکی مقدمه دیگری است وارواح اذهان را برای آن آماده می سازد.
بلی واجب است به این بندگان اجازه ندهیم که در ایـن دوران جدیــد
نیز ملت آنها را بپذییرند، ونباید بگذاریم جبههء شعر وادب ونقاشی وفیلمسازی ر ابه لجن بکشند.
هر نوع بخشش از اینان بهمان نسبت از نهضت جدید تنزل کرده ایم، وگوش دادن به حرف آنان خود خیانت به هدفهای نمونهء تازه است.
کسی نگوید : آنان در لجن زدن شعر، فن، ادب وانسانیت در چنان زمانی معذورند، نه معذور نیستند زیرا اگر مرد میدان ومبارزه نبودند، میتوانستند ساکت بنشینند.
این طور عذر خواهی از آنها امضاء صحیح بودن جرم است، جرمی که ممکن است تجار آنرا نادیده بگیرند، نه رهبران فکری، وزعمای ادب، ونویسندگان ، وشعراء و نقاشان وصورتگران .
حقی که نهضت بر ما دارد این است که به یاد داشته باشیم وفراموش نکنیم : برای همیشه شناعت وپستی جرم، وشناعت "انحلال" ناپاک را به یاد داشته باشیم.
(چه اینکه ) کرمها وحشراتی که مدتهای طولانی در با تلاقها وآبهای گندیده زندگی کرده اند ضامن آلوده ساختن هر چیز پاک وطاهری هستند عذر خواهی از طرف آنها در حکم این است که ما به آنها اجازه دهیم بار دیگر در سرزمین پاکیزه که واجب است از آن کرمها وحشرات تخلیله گردد، زندگی کنند.
اسلام واستعمار
غرب وهمدستانش در این ایام برای اسلام اهمیت قائلند، زیرا آنها هم اکنون در خاورمیانه به آن احتیاج دارند تا با کمونیست بجنگد، (آری) آنها پس از آنکه 9 قرن یا بیشتر در ایام جنگهای صلیبی با اسلام جنگدیدند الان به آن محتاج شده اند، همچنان که به "آلمان" ، "ژاپن" و "ایتالیا" که در طول جنگهای جهانی آنها را ویران ساختند نیازمند شده اند که به هر وسیله شده آنها را سرپای خود نگهدارند، تا در برابر غول کمونیسم بایستند، وممکن است فردا هم بار دیگر برای درهم کوبیدن آنها، اگر بتوانند، به پا خیزند.
(اما) اسلامی که غرب وهمدستانش دوست دارند در "خاورمیانه" بر قرابر باشد، نه آن اسلامی است که رو در روی استعمار می ایستد، ونه آن اسلامی است که در برابر طغیانگری قیام می نماید، بلکه تنها اسلامی است که در برابر کمونیسم مقاومت میکند. آنها نمیخواهند اسلام در جهان حکومت کند، وطاقت حکومت اسلامی را هم ندارند، بخاطر اینکه اگر حکومت اسلامی به پا شود ملتها را از نو پایه گذاری میکند وجهان تازه ای بوجود می آورد، وبه ملتها می آموزد که تجهیز قوا وآمادگی در برابر دشمن فرض واجب است ، طرد استعمار هچنان فریضه است وکمونیسم همچون استعمار "وبا" است پس هر دو دشمنند وهر دو متجاوز !
روی این اصل غرب وهم پیمانانش برای (خاور میانه ) اسلام غربی میخواهند، لذا است که می بینیم امواج " اسلام " در همه جا آزاد است، سخن در باره اسلام در روزنامه ها و مجلات مصری همه جا به چشم میخورد ومباحث دینی صفحات آنها را پر کرده است، آنهم در روزنامه ها ومجلاتی که حتی یک روز هم سراغ نداشتیم به اسلام علاقه نشان بدهند ویا از اسلام آگاهی داشته باشند وناگهان می بینید مراکز انتشارات که یکی از آنها غربی معروفی است – اسلام را موضوع مجلات وکتابهای ماهانه خود قرار میدهند، ونویسندگان مزدوری که سوابق زیادی در دعوت به سوی هم پیمانانشان (غرب و ....) دارند در باره اسلام دست به نوشتن می زنند یعنی همانها که در جنگ جهانی گذشته برای اسلام اهمیت قائل بودند اما پس از پیروزی هم پیمانان خود، سکوت کردند ونامی از اسلام به میان نیاوردند.
ورجال دینی مزدور نیز صاحب ثروت فراوان ومقام ومنصب گردیدند ، وبرای مسابقات در بارهء اسلام وکمونیسم جوائز بزرگی تعیین شد.
اما اسلامی که با استعمار، همانطور مبارزه میکند که با کمونیسم، هیچکدام از این مزدوران در باره آن حتی یک کلمه بحث نکردند ، وبه اسلامی که بر شئون زندگی حکومت میکند وبخوبی آنرا اداره می نماید هیچ کدام اشاره نمی نمایند.
آیا این درست است که در مورد "جلوگیری" از افزایش جمیعت، ودر مورد داخل شدن زن در پارلمان، ودر مورد مبطلات وضو از اسلام استفتاء بشود اما در مورد اوضاع اجتماعی، یا اقتصادی ویا نظام مالی هرگز نباید از آن استفتاء گردد وهیچگاه نباید در باره اوضاع سیاسی وملی وآنچه مارا به استعمار ارتباط میدهد از اسلام جویا شویم ( دو صد افسوس که ) جائز می شمارند در موضوع " دموکراسی در اسلام "، "نیکی در اسلام " ، "عدالت در اسلام" مقاله وکتاب نوشته شود اما در باره "حکومت به وسیله اسلام"، "قانونگزاری به وسیله اسلام " و "پیروزی در پرتو اسلام " هرگز اجازه نمی دهند قلم روی کاغذ گذاشته ویا سخنی در این باره گفته شود ، ویا از اینها استفتاء گردد.
تازگی اسلام غربی متوجه شده است که در اسلام چیزی بنام (زکات) وجود دارد ونیز دریافته که حکم زکات اگر دوباره در مشرق به مرحله اجراء گذاشته شود در برابر تندباد کمونیسم مقاومت میکنند، واز همینجا بود که "جلسات درسهای اجتماعی" که سال گذشته در مصر منعقد شده بود، به بحث در بارهء "زکات" یا مسائل " همکاریهای اجتماعی در اسلام" مبادرت ورزید.
وچون غرب پشت سر جلسات درسهای اجتماعی قرار داشت باریشان میکرد، سران کشور مصر نتوانستند در برابر بحث زکات بایستند، آنچنان که در برابر همین مسئله هنگامیکه "عبدالحمید عبدالحق" وزیر امور اجتماعی به فکر آن افتاد ایستادند. ( چه اینکه ) سران کشور مصر میتوانند در برابر زکاتی که خدا به آن امر کرده است بایستند اما روزی که غربیها به زکات فرمان دهند چاره ای جز تصدیق وخضوع در برابر آنها ندارند ..
روی همین اصل لجنه ای از بعضی از اساتید فقه دانشگاه "الازهر" وبعضی از شخصیتهای "الازهر" ، وبعضی "پاشاها" برای بحث در مسئله "همکاریهای اجتماعی در اسلام " و مخصوصا جریان "زکات" تشکیل شد، اما نه برای خدا، ونه برای کشور، بلکه برای رضایت غرب، وبه حساب جلسات درسهای اجتماعی !
اینجاست که چهرهء خطر، هویدا میشود، غربیها اگر حقیقت همکاریهای اجتماعی در اسلام را در یابند آن را برای خاور میانه واجب می شمارند، چون سدی قویتر از آن در برابر کمونیسم نخواهند یافت، همکاریهای اجتماعی در اسلام، دستوراتی در مورد ثروت دارد، وحقوقی را بر آن واجب می شمرد، وبرای ملیونها انسان حق حیات قائل است واگر غیر از این شود سرها از تن جدا خواهد شد ( که برای سران کشورهای خاور میان زیان آور است).
بنابر این باید حقیقت امر از غرب پنهان نمود ! وچاره ای نیست جز اینکه در دستورات صریح زکات تصرفی کرد! و چاره ای نیست جز آنکه در وظائفی که اسلام در مورد اموال دارد ، تخفیف داد، وراهی نیست جز اینکه لجنه، خود را طوری از بحث زکات بیرون آورد که مبلغ ناچیزی بیش به اموال تعلق نگیرد، وجز مشتی از خروار مکلف به پرداخت آن نشود !
اگر فرمان، فرمان خداوند ودین بود، آسان بود، اما امر غرب است، آنچه شریعت اسلام مقرر داشته چیزی است، وآنچه جلسات درسهای اجتماعی مقرر داشته چیز دیگر! جلسات درسهای اجتماعی نباید به اسرار اسلامی که نمی شناسد پی ببرد، وگرنه بر مسلمانها واجب می شمرد!
اما بعضی از اعضاء معاند ومغرض "لجنه" که کیفیت کتمان دستورات را نمی دانستند، ووارد نبودند چگونه به بعضی از کتاب ایمان آورند وبه بعضی دیگرش کفر ورزند، و بلد نبودند چگونه آیات خدا را به قیمت کمی بفروشند، اینها همواره میخواستند غرب را از یک سر خطیر ویک مطلب مهم آگاه سازند، واعضاء دیگر که از واقعیت آگاه بودند همواره از دست آن عده در رنج وناراحتی بودند، وکسی جز خداوند نمی دانست جریان به کجا خواهد کشید:
این خود مسخره آمیز است، نه بلکه فاجعه ای است دردناک، اما جای
خوشبختی است که: اسلام دوستدارانی دارد ودوستدارانش هما نهایند که تنها برای آن کار میکنند، ودر برابر استعمار، وطغیانگران وکمونیسم یکنواخت قیام می نمایند دوستدارانش آنانند که خوب میدانند اسلام باید حکومت نماید، تا ثمرهء خود را به طور کامل بدهد، دوستدارانش کسانی هستند که فریب تظاهر به دوستی صلیبیها که نهصد سال با آنها میجنگیدند نخواهند خورد.
هواداران ودوستان اسلام نمی خواهند با نام اسلام و به ثروت برسند بلکه با نام اسلام در پی برقراری عدالت اجتماعی همه جانبه ای هستند، آنها نمیخواهند از اسلام وسیله ای برای خدمت به استعمار وطاغیان، بسازند، بلکه میخواهند به این وسیله عدالت ، عزت، وشخصیت وبزرگواری را رواج دهند.
آنها نمیخواهند اسلام را پرده ای برای تبلیغات سوء خود قرار دهند، آنها میخواهند اسلام را زره محکم برای مبارزه در راه حق وسربلندی آن قرار دهند، اما دوره تظاهر به اسلام که در این ایام شیوع دارد وآنها که بوسیله دین در خاور میانه به تجارت پرداخته اند وآنها که دین را بازیچه ارتزاق قرار داده اند، همه وهمهء اینها "کفی" هستند که به زودی هنگامیکه موجها بسوی آرامش روند فرو نشینند و نابود گردند، وامواج به
سرعت ، خیلی سریع تر از آنچه اکثر افراد خیـال میکنند فرو مـی نشیننـد ،
این حقیقت را "مردم ، دور می پندارند ولی ما آن از نزدیک می بینیم.
خداوند در قرآن میفرماید : " خداوند به آنان که ایمان آورند وبه عمل صالح پردازند وعده خلافت روی زمین را داده است، همانطور که پیشینیان را خلافت بخشیده ودین مورد رضایت آنان را در زمین مستقر خواهد ساخت، ترس ووحشت آنان را به امنیت وآرامش مبدل خواهد نمود، تا مرا پرستش کنند، وشریکی برایم قرار ندهند.
صدق الله العلی العظیم
نخستین روز بهار آزادی
صبح آزادی طلوع کرده ! هنوز خیال میکنیم در خوابیم، چرا که باور نمی کردیم به این زودی ایران، کشور عزیز اسلامی از زیر سلطه استعمار گران ونفت خواران خارج شود ! این آزادی مرهون تلاش وفعالیتهای همه اقشار ملت بود ! من همهء گروهها: نویسندگان، گویندگان، ناشران، هیئتهای گوناگون عزاداری، اداره کنندگان جلسات تبلیغات هفتگی، جلسات جوانان جلسات قرائت قرآن ومسائل دینی، ( زنانه ومردانه) به نسبت شعاع فعالیتشان، را در این پیروزی سهیم می شناسم ودر این مقطع اخیر، سهم بزرگ شهیدان وتلاشگران در پخش اعلامیه ها ونوارها واعتصاب کنندگان را بتمام معنی نصب العین قرار خواهم داد ولی با اینهمه، تمام این گروهها را به منزله اعضاء وپیکری که در راه کسب آزادی می کوشیدند می دانم- که اعضاء این پیکر در نقشهای خود متفاوتند اما روحی که این اعضاء را متحرک ساخت وبه کار انداخت مراجع تقلید، وبالاخص مرجع بزرگ، آیت الله العظمی امام خمینی می شناسم، این بزرگ رهبر بود که این کالبد بی جان را آنچنان جان بخشید وبه راه انداخت که نمیشود گفت حرکت باید گفت جهش، گروهها همه را به کار گرفت، از کودکان دو ساله تا پیر مردان وپیر زنان صد ساله ! کجا میتوان فراموش کرد که کودکان ونوجوانان ما سر سرعت مقرر، برای درهم شکستن حکومت نظامی همه باهم صدای مرگ بر شاهشان بلند وبرایشان تفاوت نداشت ساعت 9 باشد یا 11، اولین دقیقه ساعت حکومت نظامی این ندا را از کوچه ها، خیابانها، وبا مهامی شنیدی و در این راه گلوله و رگبا برایشان مفهوم نداشت، این مطلبی نیست که برای ملت ایران مبهم باشد که استدلال بخواهد کجا میتوانم فراموش کنم. آن پیر مرد عصا بدست را که در آن راهپیمائی بزرگ دیدم که در حرکت بود؟ می گفت : "فرمان امام است باید انجام دهم " ؟ کی میتوانم آن پیره زن را فراموش کنم که با زبان روزه راهپیمائی میکرد وپس از بازگشت می گفت : " خسته نشده ام " ؟ کجا میتوانم آن کودک تازه به راه افتاده را از خاطر ببرم که در راهپیمائی همراه مادرش حرکت می کرد ودو دست بلند میکرد. همراه مردم می گفت : " بگو مرگ بر شاه " کی می توانم کودک خرد سالم را از خاطر ببرم که صبح وقتی از خواب بر می خاست اول نگاهش را به عکس امام می انداخت ومی گفت : " خمینی سلام !"
آری این رهبر برومند به این کالبد جان بخشید، زیرا این اقشار ملت در گذشتهت نیز بودند اما حرکت نداشتند، سهل است، در تظاهراتی که گاهی از طرف طلاب محترم تشکیل میشد حرفهای گوناگونی می شنیدیم : یکی می گفت : " اینها نمی گذارند شهر ما آباد گردد" دیگری می گفت : " آشیخ با دست خالی به جنگ توپ وتانک نمیتوان رفت " سومی می گفت : " مزاحم کاسبی ما هم میشوند" وفراموش نمی کنم. پس از یکی از سخنرانی های امام که چندی پس از واقعهء نخستین مدرسهء فیضیه ایراد فرمود ودر آن فرمودند : "اگر جریان مدرسه فیضیه به دست شهربانی انجام شده بگوئید تا من با نعلین های طلاب شهربانی را بکوبم."
یکی از افرادی که در آن زمانی حتی سمت استادی حوزه را داشت گفت : "مگر میشود با نعلین شهربانی را کوبید ".
البته آنوقت برای بسیاری باور نکردنی بود ولی امروز می بینیم آن گفته ها انجام شده، وهمانها که آنروز تظاهرات را مزاحم کسب میدانستند آنچنان با آن دم مسیحائی این رهبر عظیم جان یافتند که کرکره مغازه ها را پائین کشیدند وتا به پیروزی نرسیدیم بالا نکشیدند وآنچنان در تلاش بودند که باور نمی کردی آنهایند. من این نکته را نمی توانم ناگفته بگذارم که در این روزها بسیاری از آن گفته ها و هشدارهای این بزرگ رهبر را دیدم آن گفته ها وهشدارها را 15 سال پیش با گوشهایم در سخنرانیهایش شنیدم وباز هم اخیرا آن نوارها را گوش دادم گویا به وی الهام شده بود که آینده را آنچنان که واقع میشود خبر دهد، شما هم اگر نوارهای 15 سال پیش را گوش ووقایع امروز را مرور نمائید سخنم را تصدیق خواهید کرد.
البته از نظر دور نیست همانگونه که خود شان نیز بارها فرموده اند این نهضتی بود الهی زیرا با نیروهای مادی نمیتوان این چنین دلها را به هم ربط داد وچنان پیوند زد که قابل گسستن نباشد.
ای کاش این بزرگ مجاهد، علاوه بر تمان الطافش به ملت ایران- که باید گفت به ملتهای جهان – ترتیبی میداد وچگونگی این حرکت وبه راه انداختن این ملت از نقطه شروع تا رسیدن به آخرین مرحله وعوامل موثری که در این راه به کار گرفته اند همه را دیکته می فرمود ونویسنده ای می نوشت که خود راه گشای نسلهای آینده ونیز با ترجمه به زبانهای دیگر راه گشای ملتهای دیگر نیز بود.
سخن در این زمینه بسیار است که باید نویسندگان و دانشمندان ایران که در رشتهای مختلف متخصص هستند از نقطه نظرهای خود به نوشتن وتوضیح وتشریح آن بپردازند.
***
جزوه ای که اکنون در اختیار دارید ترجمه سومین قسمت از کتابی است به نام "دراسات اسلامیه" در این کتاب مقالات مختلفی از "سیدقطب" گرد آوری شده است.
اینجانب چندین سال پیش آنرا کتابی موثر در پیشبرد نهضت اسلامی یافتم، آن را ترجمه کردم ولی سانسور حکومت وقت اجازهء نشرش را نداد مدتی بعد قسمت اول آن را موسسه انتشارات نسل جوان به نام "اسلام ومساول روز" گرفت منتشر ساخت کمی بعد از اجازه قسمت دوم آن را برادر محترم جناب آقای حسینی تحت عنوان "اسلام واستعمار" گرفت واکنون قسمت سوم آن در آستانهء نشر است. این قسمت گرچه از سازمان " اخوان المسلمین بیشتر سخن می گوید ولی مسائلی در آن آمده که در حد نیاز فعلی جامعه ونسل جوان ما است. تأخیر این دو قسمت به این خاطر بود که مطالب آن حادتر وبرای حکومت سانسور سخت ناگوار بود!
من امید وارم این نوشته برای همهء برادران وخواهران مسلمان مفید وموثر
باشد. ضمنا آمادهء پذیرفتن انتقادات همهء شما نیز می باشم.
درود وسلام فراوان من به روان پاک شهدای راه اسلام وآزادی باد !
سلام بر همهء شما برادران وخواهران رزمنده اسلامی !
قم – حوزه علمیه – محمد جعفر امامی
اول فرودین 1358
این است دعوت ما
در این مقاله هدف دعوت به اسلام وبرنامهء "اخوان المسلمین " را تشریح می کند وپاسخی به آنان می دهد که معتقدند قوانین کیفری اسلام قابل اجراء نیست.
دعوت "اخوان المسلمین " دعوتی است، ساده وروشن، تعقید وپیچیدگی در آن نیست، ولی با این حال کمتر کسی بیرون از جمعیت "اخوان المسلمین " پیدا می شود که به طور صحیح آن را درک کند.
دعوت "اخوان المسلمین" همان دعوت اسلام است .. دعوتی است برای تشکیل اجتماعات بر اساس اسلام.
اما این اصول اسلامی چیست ؟
اسلام عقیده ای است که قوانین وشرعیت از آن سرچشمه می گیرد، وطبق آن، نظامی مقرر میگردد... اما در کشورهای اسلامی اقلیت هائی یافت می شوند که به اسلام ایمان نیاورده اند وعقاید دیگری دارند وضع اینان در برابر نظام اجتماعی اسلام چه خواهد بود ؟
نظام اسلام خود به سادگی پاسخ این سئوال را می دهد.
نظام اسلامی آزادی عقیده کامل را برای این اقلیتها تضمین می کند، بنابر این مزاحمتی برای عقائد، عبادات واوضاع شخصی آنان اصلا ایجاد نخواهد کرد، روی این اصل تمام این جهات بر وفق عقیده هر اقلیتی انجام می شود بدون اینکه دولت در آن دخالت کند، پس موقعیت عقاید اقلیتها همان موقعیت عقاید اسلامی در این نظام می باشد.
واما قوانینی که بر اجتماع حکومت می کند وروابط اجتماعی را – که خارج از دایره زندگی شخصی است – اسلام حتم ولازم می شمارد که بر وفق شریعت اسلام باشند، ورفتار اسلام نسبت به اقلیتها همانند رفتار سائر دستگاه قانون گذاری است که زندگی اجتماعی را منظم می سازد، پس اسلام دارای قوانین جنائی، مدنی، اقتصادی وبین المللی است که بر اساس اخلاق که جمیع ادیان آنرا می پذیرند قرار گرفته است، واز این نظر به روح مسیحیت ویهودیت نزدیکتر است تا قوانین فرانسه که بر ما حکومت می کند، وتا قوانینی که به قانون ایتالیای بت پرست ومادی، بیشتر از استناد به روح مسیحیت تکیه دارد.
بنابر این شما بگوئید به کدام اقلیت زیان وارد می شود ، اگر قانون مدنی، تجارتی وجنائی از شریعت اسلام سرچشمه بگیرد، مادامی که آزادی عقیده، آزادی عبادت وآزادی اوضاع شخصی تحت سرپرستی نظام اسلام محفوظ باشد، زیرا حمایت از آزادی عقیده و... جزء نظام اساسی اسلام می باشد.
وتا موقعی که شریعت اسلام حاوی اصول کلی که بتوان قوانین جدید را بر پایه آن قرار داد، باشد، قانونگذاران جدید خود معترفند که آن پیشرفته تر از قوانین مدنی است که از قانون ایتالیا سرچشمه گرفته است.
چه فرق می کند که دولت، قوانین خود را از شریعت اسلام بگیرد، ویا از قوانین فرانسه، این نسبت به مسیحیان چه تفاوتی می کند؟ قانون فرانسه برای مسیحیان حمایتی وسیع تر از شریعت اسلام تکفل نمی کند وحقوقی بیشتر از آنچه اسلام می بخشد، به آنها اعطاء نمی نماید، در حالی که شریعت اسلام نسبت به روح مذهبی وعبادات مخصوص واوضاع و احوال شخصی به آنها زیانی وارد نمی سازد بلکه کفالت وحمایت کامل آنرا تا اندازه ای که بیش از آن امکان ندارد به عهده خواهد گرفت.
وحتی در قوانین جنائی واقتصادی ومدنی هرچه از آنها به عقاید مذهبی بستگی داشته باشد وبر پایه آن بنا شده باشد، نظام اسلامی ملاحظه این معنی را می نماید که اقلیتها را مجبور به قانونی نسازد که با عقاید مذهبی آنان تضاد پیدا کند.
مثلا اسلام مشروبات الکلی را بر مسلمانان حرام شمرده وبرای آشامیدن آن کیفر مخصوصی قرار داده است.
اما اگر اقلیتهائی باشند که عقاید آنها آشامیدن آن را مباح می داند اسلام این اقلیت را کیفر نمی کند.
وهمچنان اسلام شراب وخوک را مال ارزشدار نمی شمارد و اگر شراب یا خوک ملک مسملانی باشد وتلف شود برای تلف کننده آن جرمی قائل نیست وعو ض آن را بر عهده او نمی گذارد اما اگر همینها ملک غیر مسلمانی باشد که دین وی تجارت شراب وخوک را مباح می شمارد، غرامت آن را از کسی که تلف نموده می گیرد واورا ضامن می شناسد.
ونیز اسلام زکات را هم مالیات وهم عبادت می داند، بهمین جهت ، متدینان به ادیان دیگر را مادامی که خود به پرداختن آن رغبت نداشته باشند ملمزم نمی شمارد بلکه بهمان اندازه مالیاتی از آنان می گیرد که معنی عبادت را ندارد، تا آنها مجبور به اداء این عبادت اسلامی نباشند.
( اسلام اینگونه ) در وقتی با آنها معامله می کند که همه برای تامین امور اجتماعی ملت همکاری کنند واین به خاطر آن است که تابعان ادیان دیگر نیز از این امنیت اجتماعی بهره مند می گردند، از همین امنیت ورفاه اجتماعی که زکات بخاطر آن واجب شمرده شده است وآنها از طریق این تامینها از آن تضمینات اجتماعی بهره می گیرند.
بدین گونه می یابیم که نظام اسلام ملاحظـه دقیقتـرین حالات روحـی
غیر مسلمانان را نه تنها در احوال شخصی، بلکه در دایره قوانین جنائی ، مدنی وتجارتی کرده است. و این مقام بسیار مرتفعی است که هیچکدام از قوانین بشری روز، به پایه آن نمی رسد.
در اینجا باید یاد آور شد که تبلیغات گمراه کننده ای در اطراف احکام اسلام مخصوصا در مورد کیفرها به راه افتاده است، مثلا در مورد قطع دست دزد خیالات واهی وتصورات باطل وشگفت آوری در اطراف آن به وجود آورده اند.
عده بسیار تصور می کنند با اجرای حدود اسلام ده ها هزار انسان دست بریده در اجتماع آشکار خواهند شد. واین خیالی است بس غریب ... چه این که اسلام دست دزد را موقعی قطع می کند که برای همه ما یحتاج زندگی فراهم آورده باشد وخوراک، لباس، مسکن وسایر ضروریات زندگی را برای همه تضمین نموده باشد ...
وپس از این وضع نه پیش از آن ، دست دزد را قطع خواهد کرد، زیرا او در صورتی دزدی کرده که هیچ شبهه احتیاج ویا ضرورتی در اویافت نشده ، واما هرگاه شبههء نیاز واحتیاج در او احساس شود اسلام حد ( دست بریدن) را جاری نمی کند، بلکه برای معالجه این حالت، تنبیه به کار می برد یعنی کیفری غیر از بریدن دست مانند زندان مقرر می دارد.
بنابـر این در اجرای این چنیـن نظـام چه زیانـی به حـال مسلمـان وغیـر
مسلمان خواهد داشت وچه اضطراب ووحشتی درضمیر انسانی باید به وجود آید؟ در صورتی که قوانین حیات وزندگی از این چنین شریعتی سرچشمه گیرد.
"اخوان المسلمین" مردم را به اخلاق فاضله دعوت می کنند، تا بشود قوانین را با اخلاص به مرحله اجراء گذاشت، وهمه مراقب نظر وخواست خداوند در آشکار ونهان باشند. وبا کردار خویش هدفی عالیتر از مادیات وآنچه مربوط به زمین است تبعیت نمایند ...
پس در این دعوت چه زیانی بر اقلیتها وارد می شود ؟ در حالی که مذهب آنها نیز به همان دعوت می کند که اسلام دعوت می نماید، ودر تهذیب روح انسانی وبالا بردن آن تا سطحی که لایق شان جهانی است که از خداوند صادر شده باشد هماهنگ است.
"اخوان المسلمین " به نجات دادن کشورهای اسلامی از دست استعمار دعوت می کنند، هر سرزمینی وظیفه دارند نخست خود را از زیر بار استعماردها سازند وبعد با دیگران در این همکاری نمایند ...
بنابر این بر کسانی که دعوت به ناسیونالیسم می کنند چه زیانی می رسد با این که اسلام اهداف آنها را وکمی بیشتر محقق سازد؟ چه زیانی به اقلیتها وغیر اقلیتها از ناحیه ملیت وناسیونالیسم ویا غیر آن وارد می شود، با این که اسلام برای آزادی همه از زیر بار هر گونه استعمـار، مبـازه
می کند ؟
چه خیال بیهوده ای که بسیاری در بارهء دعوت اسلام وایجاد حکومت دینی می کنند؟.
آنها خیال می کنند مقصود از حکومت دینی حکومت علماء ومعممین در تمام شئون زندگی است در حالی که "اخوان المسلمین " هرگز چنین سخنی نگفته اند. آنها خواستار حکومت اسلامی وخواستار اجرای قوانین اسلام می باشند، وشریعت اسلام لازمه اش عمامه وشخص مخصوص نیست، چه این که اسلام هیئت دینی معین ومشخصی که حکومت را به دست گیرد نمی شناسد بلکه هرگاه شریعت وقوانین اسلام به مرحلهء اجراء گذاشتهت شود حکومت اسلامی تحقق یافته است.
پیدایش هیئت " اخوان المسلمین " خود فکر حکومت رجال مذهبی – به آن صورت موهوم وبیهوده ای که بعضی خیال می کنند – نفی می کند، زیرا این هیئت مخلوطی از جمیع طبقات ملت واز تمام گروههای روشنفکر می باشند، اینها یک گروه دینی به معنی که در اروپا یا جای دیگر فهمیده می شود، نیستند، بنابر این تشبث به این که حکومت اسلامی یعنی حکومت رجال دینی، تنها دستاویز برای گمراهـی افراد بیش نیســت
وهیچگونه ارتباطی با واقعیت وحقیقت ندارد. (1)
دعوت "اخوان المسلنین " دعوتی است واضح ، صریح روشن وبدون تعقید وپیچیدگی اما جهل به مبانی اسلامی است که به غرض ورزان اجازه می دهد این اوهام را در ذهن مردم اندازند وسمپاشی کنند، اشخاصی هم به حکم نادانی وجهلی که بین مسلمانان این سرزمینها موجود است، این اوهام وافکار غلط ر اتصدیق می کنند ..
---------------------------------
(١) وباید پر سید چه عیب دارد که زمام امور به دست رجال خود ساخته وتهذیب نفس نموده دین باشد، تا هم ثروت مملکت به غارت نرود وهم حقوق افراد به جا داده شود وهم مملکت رابه بیگانگان نفروشند واگر انصاف را به کار گیریم جز افرادی در بین رجال دینی کمتر افرادی را به چنین صفاتی که صد در صد مودر اطمینان باشد خواهیم یافت. انصاف قضاوت می کند که دعوت اخوان المسلمین دعوتی است خالی از هر گونه تعصب، وکساین که در بابر آن مقاومت می نمایند، انها یا متعصبند، یا جاهلان ونادانهائی هستند که نمی فهمند چه می گویند ؟
شما ای جوانان
در این جا دستوراتی به جوانان اخوان المسلمین که مردان فردای کشورند، در مورد مبارزه با بیگانگان ودست نشانده های آنان، میدهد.
هم اکنون از "سوریه و "لبنان" باز گشته ام وحامل درود وتحیات برادران شما از آنجا برای شما هستم ومشکلات وسنگینیهای بس گرانی نیز که مردم آن را به عهده شما قرار می دهند، همراه آن تحیات آورده ام ، مردمی که هر خوبی را آزمایش کرده اند، وهر سیاستی را آزموده اند، وهر وسیله ای را امتحان نمود اند، وبه اینجا رسیده اند که راه وروش طریق ایده آل است ... وبه اینجا رسیده اند که باید تمام مشکلات وسختیهای وفداکاریهای آینده را به عهدهء شما قرار دهند : آینده این سرزمین هائی که در راه آزادی مبازه می کنند، آینده آنان که در راه حیات برتر می جنگند، آینده آنان که در راه حیاتی جهاد می کنند که لائق امتی است که خداوند در باره آنها فرموده است " کنتم خیر أمة أخرجت للناس"(1) شما بهترین امتی هستید که برای مردم خلق شده اید.
-------------------------------
(1) آل عمران – 110
ای جوانان اخوان المسلمین
مردم همه جا از شما پرسند، از سیاستتان پرس وجو می کنند، واز کوششها وپیشرویهای شما سئوال می نمایند ... بنابر این آگاه باشید چشمها همه به سوی شما گشوده شده و نگاههای همه متوجه شما است، هر عمل کوچک یا بزرگ انجام دهید بر شما شمرده می شود، بدانید که شما تنها برای خود وبرای وطن کوچک خود یعنی مصر زندگی نمی کنید بلکه برای جهان پهناور اسلامی زندگی می نمائید.
شما ای جوانان اخوان المسلمین شما مردان آینده اید. آینده از آن شما است، از آن شما در معرکه ای که در پیش داریم وفیصله بخش است. در آن معرکه آزادی بخش بزرگ آینده، که وطن اسلامی ناچار باید در آن به نبرد پردازد.
همان معرکه ای که هم اکنون در "تونس" "مراکش" و غیر از این دو در نقاط دیگر زمین به راه افتاده است معرکه با استعمار در هر شکل وقیافه، خواه در قیافه توپ وتانگ باشد، یا در صورت قرار داد وپیمانها واتحادیه ها، ویا به شکل جمعیتها واجتماعات، که دستگاههای دولتها، روزنامه ها ورادیوها چنان که مشاهده می شود تسخیر کرده اند.
"تونس" و "مراکش" این روزها دریک طـرف این معرکـه فیصلــه
بخش وجدا سازنده که در پیش خواهد بود، دست به دست هم قرار گرفته اند وشما می دانید که فرانسه به تنها وارد این معرکه نمی شود، بلکه با تکیه به استعمار غربی از هر جهت در این میدان به نبرد خواهد پرداخت آنهم با وضعی که استعمار جدید دارد که خود را عریان وبی پرده به ملتها نشان نمی دهد بلکه به صورت جمعیتها واجتماعات با کمکهای بی حساب در ملتها دخالت میکنند، این گروهها بی حساب از جانب خویش مطالبی را اعلان می کنند، واز این ابا وپرهیز ندارند که مردم بپرسند اینها این اموال را از کجا آورده اند ؟
ای جوانان
وظیفه شما در معرکه ای که برپا است تنها این نیست که برای "تونس" و "مراکش" شعار زنده باد بگوئید وبر "فرانسه" مرگباد. ونه تنها از بین بردن وحشت دروغینی که پرده های فرانسه ایجاد می کنند ودروغها را در مصر و لبنان ودر هر جای دیگر پخش می نمایند نه ، نه ، هرگز ، هرگز، وظیفهء شما از این دایره ضیق تجاوز می کند، تجاوز می کند تا وحشت دروغین استعمار را نابود سازید، ونابود ساختن ترس ووحشت جمعیتها واجتماعاتی که برای استعمار جدید عمل می نمایند، ودر این راه نه تنها بی حساب بلکه بدون شرم وحیا انفاق می کنند این نیـز
وظیفه اکید شما به شمار می رود.
روزنامه ها ونشریات در همه جا خریده می شوند، بنابر این وظیفه شما که در هر شهر هزارها نفرید ودر هر قریه صدها، این است که زبان دعوت بر ضد استعمار باشید وبر ضد دست نشانده های استعمار. وظیفه شما این است که برنامه روزنامه ها ونشریاتی که این روزها مورد توجه مردم است، تغییر دهید این وظیفه شما در دانشگاهها، میان جوانان فرهنگی، در مجالس عمومی در راهها ودر قریه ها وآبادیها است.
وشما ای جوانان ...
شما هر یک به تنهائی می توانید نشریهء زنده ای باشید که همه جا برود به هر خانه ای وارد شود، داخل هر مدرسه ای به کوشش پردازد، وندای ملی را منتشر سازد، اتحادیه های استعمار را رسوا نماید، وپرده ای از روی اتحادیه های سوء ضد تونس ومراکش وسائر ملتهای مبتلا به استعمار ودست نشانده های استعمار را بردارد.
ای جوانان
وای کسانی که این کلمات به آنان می رسد به گردن هر یک از شما است که این سخنان را حد اقل برای ده نفر بخوانید، برای ده نفر در هر کجا باشند، ما در موقف فاصل وجدا سازنده ای با دست نشانده های استعمار قرار گرفته ایم نه تنها در مصر بلکه در همهء جهان ، ما باید کار استعمار را تمام کنیم، ودست نشانده های اورا رسوا سازیم.
ای جوانان
ای دعوتی فوری است که به دنبال بازگشت خود برای شما می فرستم، آن را با تحیتها ودرود برادرانتان در همه جا، به سوی شما گسیل دارم ... تا این که شما را در اجتماعات وجلساتتان ملاقات کنم، وباهم بیندیشیم که چگونه مبارزه کنیم، نه تنها برای مصر ونه برای تونس ومراکش، بلکه برای هر وجب از زمین که قدمهای استعمار آن را آلوده ساخته، ودست نشانده های استعمار در آن به کار می پردازند.
والسلام علیکم ورحمة الله .
برادر شما سیدقطب
عقیده است
وتلاش در راه آن
در این بخش یاد آوری شده است که پایداری در برابر دشمنان بستگی به عقیدهء مبارزان دارد، واین حقیقت را با مبارزهء اخوان المسلمین در جنگ مصر با دشمنش که به محض فرمان جهاد در صحنهء مبارزه حاضر بودند مدلل می دارد.
زنده باد اخوان المسلمین مصر در هم ریخته بود، خطر جدی بود، کار دشوار گردیده بود، در آن وقت جهاد، تنها شعار وکف زدن نبود، بلکه عمل وقربانی بود، مبارزه تنها دعوت وتشویق نبود، فداء وشهادت بود.
مصر در هم پیچیده شده بود وجز اخوان المسلمین کسی را آماده کار، مهیای بذل نفس، مستعد فداء وقربانی، مسلح برای مبارزه وآماده شهادت پیدا نمی شد. دیگران را به همان خطابه خواندن ونوشتن واگذاشتند وخود به صحنه جهاد حاضر شدند دیگران را به جمع شدن واز هم پاشیدن واگذاردند وخود اسلحه را برداشته وخاموش به میدان نبرد رفتند..
دیگران ظاهرا سعی می کردند کار را پیدا کنند ومی کوشیدند خود را آماده سازند، اما " اخوان المسلمیـــن " تنها جمعیت مهیای مصـــر بود ، جمعیت آماده وحاضر، جمعیت کاری واهل عمل، جمعیت مصر آماده جهاد ، لذا همان روز اول ندای جهاد را لبیک گفتند.
با آشکار شدن این حقیقت بعضی از سفیهان قلم خویش را در راه مبارزه با اسلام به کار انداختند، وبعضی کوته فکران زبان خویش را برای رسیدن این گروه به هدف (مبارزه با اسلام) به استخدام آنها در آوردند.
شگفتی در این است که مشتی سفیه وابله ادعا کنند اخوان المسلمین از قرآن دم می زنند، در حالی که آتش جنگ شعله ور است. اما میدانی که تا حال غیر از اخوان المسلمین کسی در آن شرکت نجسته است !! ( از اینها باید پرسید مگر غیر از اخوان المسلمین کسی در میدان جنگ به فداکاری اشتغال دارد).
این صغیران وکوته فکران، روح اسلام را درک نمی کنند، همان روحی که اخوان المسلمین با هدایت آن قدم بر می دارند، روحهای ضعیف ولاغر وفریب خوردهء آنان امکان ندارد که بتوانند به آن افقهای بلند ومرتفع دست یابند. آنها ایمان نمی آورند که مبارزه بدون عقیده امکان پذیر نیست، واین صاحبان عقائدند که به هنگام شدت وناراحتی فراوانند وبه هنگام طمع ومادیت کم. حقیقت خارجی، این واقعیت را تایید می کند.
امروز اخوان المسلمیــن خود به تنهائــی در میداننــد، زیرا آنهـا تنهـا
صاحبان عقاید محکمی هستند ، همان عقیده ای که مؤمنان را به میدان می فرستد.
روح ملیت وناسیونالیسم داغ گاهی صاحبان خود را به پستی وزبونی می کشاند وعدالت اجتماعی شورشگر، صاحب خویش را به مبارزه بر می انگیزاند.
ولی این وآن بیش از این نیست که خواسته آنان پائین است وافقشان محدود است، اما صاحبان عقیده به خدا بر طریقهء اخوان المسلمین – خواسته بزرگتر وافقشان وسیعتر وپردامنه تر است.
اینان خواستار عزت وسربلندی برای همه انسانهایند، پس حماسه اینان شدید تر از حماسهء ناسیونالیستها ووطن پرستان محدود است، اینها خواستار عدالت در همه جا وهمه حال هستند پس شدت حماسهء آنان در عدالت اجتماعی از هر انسانی بیشتر است.
وپس از همه اینها، افق دید اخوان المسلمین از همه مرتفع تروپر ارزشتر وپردامنه تر است، زیرا اینان برای اعلای کلمهء حق بر روی زمین کوشش می کنند، ودر همه حال خویش را به خداوند مربوط می سازند وآرزو وامید شان در پیشگاه خداوند بزرگتر وبیشتر است از آنچه در راه خدا انفاق می کنند، بزرگتر وبیشتر از مال، بیشتر از جان وبیشتر از حیات زندگی است آنها ارتش فداء وقربانی اند، هر وقت وهر کجا که ندا دهنده ای آنان را به سوی قربانگاه دعوت کند. اینان از هنگامی که خداوند جا نشان را خریده خویش را به او فروخته اند ( که در قرآن می فرماید ) " خداوند جان واموال مومنان را از آنها در برابر بهشت می خرد، در راه خدا جهاد می کنند، می کشند وکشته می شوند ، وعده ای است حق که در تورات، در انجیل ودر قرآن (آمده است) چه کسی به عهدش از خداوند وفادار تر است ؟ ( توبه – 111)
اعمال سفیهان وعیبجوئی جاهلان چه خللی می تواند در کار صاحبان عقیده به خدا ایجاد کند ملت کفر همه، با دین داران مبارزه کردند استعمار، دسته جمعی، فئود الها یکپارچه، سرمایه داری ستمگر، کمونیسم جنایتکار، خبیث وشرور، همه با معتقدان به خدا سخت مبارزه کردند، وهمه شکست خورده از همان راه که آمده بودند باز گردیدند، باز گشتند اما درهم کوبیده، تهیدست وزیاندیده، زیرا نیروی اینها همه از قدرتهای زمین سرچشمه می گرفت، وصاحبان عقاید به قدرت آسمان پناهنده بودند، آنها همه به جهان فنا پذیر تکیه داشتند واینها به عالم بقاء فنا ناپذیر مرتبط بودند.
امت اسلام پس از مدتها خواب وغفلت هم اکنون بیدار شده، واگر این خواب وغفلت می بایست سر انجام به فنا و مرگ انجامد هرگز بیدار نمی شد، آری اکنون از خوابی طولانی برخاسته وقانون حیات وزندگی دیگر اجازه خواب جدید نمی دهد بیدار شده که زنده بماند، بیدار شده که رشد کند، بیدار شده که عوامل فساد وبدبختی وذلت آور از اجتماع خویش بیرون بریزد.
امروز امت اسلام در تزلزل واضطراب است وگاهی زمین می خورد، دلیل این نیست که در سکرات مرگ قرار گرفته، بلکه دلیل بیداری تازه از خوابی گران وطولانی است پس این دلیل حرکات حیات جدید است نه حرکات دم مرگ وتب وتاب بیماری ، نشانه بیداری پس از خواب طولانی است، آینده از آن ملت اسلام است، دلائل ونشانه ها هم این آینده را نشان می دهند. هان مبارزه بدون عقیده زندگی بدون عقیده ، وانسانیت بدون عقیده یعنی هیچ، یعنی نیستی محض ما این کلمات را می گفتیم اما احمقان پست آن را به بازی می گرفتند، وهم اکنون وقایع وحقایق موجود آشکار آنها را بیان می کند، بنا بر این اگر زبان شخص بی مقداری یاوه ای بسراید ویا قلم شکستهء بی همه چیزی حقیقتی را به بازی بگیرد، چیزی جز ابراز اندوه وغمهای درون بی ارزشان وخار صفتان در هر زمان ومکان نیست.
والله اکبر خدا بزرگتر است.
والمستبقبل للاسلام آینده زیر پرچم اسلام است.
حسن البناء
اسلام ونبوغ او در پایه گذاری
در اینجا به کار حسن البناء که همان پی ریزی ورهبری جمعیتها باشد پرداخته ، واشاره ای به نظام ودقت ونبوغ وی در پی ریزی اخوان المسلمین کرده است.
گاهگاهی تصادفی عبوری وزود گذری بوقوع می پیوندد، که گویا تقدیری است مسلم، ویا حکمتی است که در لوح محفوظ ثبت شده ... حسن " البناء " (سازنده نیکو) این فقط تصادق است که لقب کسی " بناء " گذارده شود ( وخوب هم سازندگی داشته باشد) اما چه کسی می گوید که این تصادف است در حالی که واقعیت وحقیقت بزرگ در باره این مرد به حرکت در آورد، ودر برابر استعمار قد بر افراشت وهمه توده ها را بیدار ساخت، ونظام ظالمانه دو هزار وپانصد ساله پادشاهی را برچید.
اگر ما از چنین آئینی الهام نمی گرفتیم به این آسانی نمی توانستیم نظام استبدادی را بر چینیم در حالیکه که واقعیت وحقیقت بزرگ در بارهء این مرد همان بناء وسازندگی است، آنهم سازندگی وبناء، خوب بلکه در بناء وسازندگی نابغه بود.
عقاید اسلامی عده فراوانی از مبلغان وداعیان را شناخته، اما تبلیغ ودعوت غیر از بناء وسازندگی است ... چه این که هر مبلغ نمی تواند سازنده وبناء باشد ، وهر بناء وسازنده ای نمی تواند این نبوغ بزرگ را در بنائ خویش به کار برد.
این بنای محکم او ... "اخوان المسلمین" مظهر این نبوغ در سازندگی اجتماعات می باشد.
" اخوان المسلمین " فقط مجموعه ای از مردم نیستند که دعوت به اسلام، افکار ووجدانشان را به هیجان آورده، و گرداگرد این عقیده حلقه زده باشند نبوغ سازندگی در هر گامی از گامهای نظام آنان آشکار است از خانواده گرفته تا جمعیتهای کوچک، تا منطقه، تا مرکز اداری، تا هیئت موسسان تا مکتب، (این نبوغ در همه جا آشکار است).
این از ناحیه شکل ودورنمای خارجی، واین اقل مراتب مظهر نمایش این نبوغ می باشد، وبنای داخلی این جمعیت دقیقتر، محکمتر، ودر دلالت بر نبوغ در تنظیم وسازندگی، بیشتر است.
در سازندگی روحی نظامی که افراد خانواده، افراد گروهها وافراد جمعیتهای بزرگ را به هم ارتباط می دهد این درسهای مشترک، نمازهای مشترک، پیشرویهای مشترک، مسافرتهای مشترک اردوگاههای مشترک ... وبالآخره پذیرشهای مشترک وافکار مشترکی که نظام جمعیت را پیش از آن که دستور وامر ونظم باشد، به صورت عقیده ای در درون جان پرورش می دهد ( همه دلیل دقت واستحکام این نظام است ).
نبوغ در استخدام نیروی افراد، نیروی، جمعیتها، آنهم با نشاطی که نگذارد این نیروها در درون وجود شان به صورت ذخیره باشد، ویا این که برای تلف کردن آن وپر نمودن خلاء روحی این طرف وآن طرف بزنند.. مجرد تهییج حس مذهبی کافی نیست ... واگر مبلغ تنها هم خود را متوجهء تحریک حس مذهبی کند، این برای جوانان به زودی به نوعی از هوس دینی که هیچگونه اثری نداری ونمی شود بر پایه آن بنائی گذاشت منجر خواهد شد. وتنها تدریس علمی عقاید مذهبی نیز کافی نیست، زیرا اگر رهبر هم خویش را تنها صرف درس گفتن کند به خشکیدن سرچشمه های روحی که این درسها طراوت، حرارت وثمر را از آن می گیرند منتهی خواهد شد.
وتنها تهییج وبیدار ساختن حس دینی وتدریس عقاید باهم نیز نمی توانند همه نیروها را به کار اندازد، بلکه نیروی عضلات، نیروی عمل وکار ونیروی فطری دیگری در کسب، تجارت، شهرت، عمل وجنگ باقی می ماند ( که باید آنها را نیز بکار انداخت).
" حسن البناء " توانست در باره همه اینها بیندیشد ... ویا همه اینها را الهام کند ونشاط برادر مسملان را – با این که در اجتماع به کار مشغول است – در تمام این موارد به کار ندازد واین وضع به وسیله برنامه ونظام خود جمعیت به وجود آورد. او توانست تمام نیروی فطری را در اثناء خدمت برای اجتماع ودر ساختن اجتماعات مصرف نماید. او قدرت یافت که نظام گروهها، لشکرگاهها شرکتهای برادری را به وجود آورد ومبلغان وجانبازانی که در معرکه فلسطین شربت شهادت نوشیدند منظم سازد، ومیدان نبرد "کانال سوئز" نمونه ای است از آثار این مرد بزرگ که گواه نبوغ این نظام به شمار می رود.
این نبوغ در سازندگی است که افراد مختلف زنان، پیر مردان وخانواده ها را گرد آورد، وهمه را در یک ساختمان اجتماعی به کار برد، همانطور که زیر وبم صداهای مختلف دریک خوانندگی با نبوغ گرد آورده می شود، همه آنها را جمع آورد ویک رنگ سازد که مشخص وشناخته شده باشند، وهمه را دریک راه به کار وادارد در حالی که بین افکار، ادراکات عمرها وشخصیتها تفاوت فاحش وجود دارد، واینها همه را در ربع قرن انجام دهد ( این نبوغ است)
آیا شما این را تصادفی عبوری می پندارید که "بنا" لقب او باشد؟ یا اراده ای عالی در لوح محفوظ ، که کوچکترین تصادفها وبزرگترین مقدرات را در نظامی خاص به یکدیگر پیوسته وثبت کرده است.
"حسن البناء" به جوار پروردگارش شتافت شتافت در حالی که اساس بناء را کامل ساخته بود ، به سوی خداوندش شتافت وشهادتش آنچنان تحقق پذیرفت که برای او اراده شده بود شهادتش خود کار جدیدی از کارهای آن بناء وساختمان بود، کاری که اساس بنای وی را عمیقتر وریشه دارتر ساخت، ودیوارهای آن را استحکام بیشتر می بخشید، چه این که هرگز هزارها سخنرانی ونه هزار نوشته از آن مرحوم نمی توانست چنان آتشی در دل "اخوان المسلمین" شعله ور سازد که قطرات خون پاکش شعله ور ساخت.
سخنان ما همچون مجسمه هائی است که هرگاه در راه آن بمیریم روح در آن دمیده می شود وزندگی در آن به وجود می آید.
آن گاه که طاغیان وسرکشان گلوله وآتش بر اخوان المسلمین باریدند، وقت گذشته بود، وساختمانی که "حسن البناء" پی ریزی نموده بود آنچنان استحکام پذیرفته بود که خرابی در آن راه نمی یافت، وآنچنان پی هایش در اعماق زمین قرار گرفته بود که لرزش واضطراب هرگز به خود نمی پذیرفت آن بناء وساختمان تبدیل به فکر شده بود که گلوله وآتش آن را نمی توانست نابود سازد، چرا که گلوله وآتش در هیچوقت وهیچ روزی قدرت ندارد فکر وعقیده را در هم بکوبد، نبوغ سازندگی بر طاغیان وگردنکشان چیرگی یافت، طاغیان رفتند واخوان المسلمین ماندند.
وگاهگای در روح بعضی از برادران افکار نا بجائی به وجود می آمد، می خواستند شکستی ایجاد نمایند ولی همچون برگهای خشکی که از درختی بس تنومند بریزد سقوط کردند، ویا به گوشه ای خزیدند ونتوانستند در صفوف اخوان المسلمین شکافی پدید آورند.
گاه وبیگاه دشمنان اخوان المسلمین بشاخه ای از این درخت تنومند متمسک شدند وخیال کردند که جز وشاخه های اصلی این درخت می باشد واگر آن را به سوی خود بکشند درخت همه به طرف آنها جذب، ویا از ریشه کنده خواهد شد، اما هنگامی که آن را به سوی خود کشیدند تنها شاخه ی خشکیده ای همچون هیزمی بیش در دست خود نیافتند که نه طراوتی داشت، نه برگ ومیوه ای.
این است نبوغ سازندگی که همچنان پس از بنائ وسازنده نیز به حیات خود ادامه می دهد ...
بنای اخوان المسلمین امروز نیز همچون گذشته با مشکلاتی دست به گریبان است .. ولی امروز اساس آن عمیقتر وبه اوضاع مسلط تر وپا برجا تر است، امروز عقیده ای است درجان، اثری است ثابت در تاریخ، آرزوئی است برای آینده، ومذهب وروشی است در زندگی وحیات ... ودر ماورای همه اینها اراده خداوندی است که هرگز مغلوبیت درآن راه ندارد و خون شهیدی که هرگز فراموش نخواهد شد. هرکس می خواهد به این بناء نظر سوئی بیاندازد، به یاد آورد که فاروق طغیانگر ودر پشت سرش انگلستان وامریکا نتوانستند سنگی از این ساختمان محکم را خراب کنند ونه در آن اثر ضربه ای باقی بگذارند... آینده از آن این عقیده ای است که بنای اخوان المسلمین بر آن پی ریزی شده ، واز آن نظام وقوانین اجتماعی خواهد بود که از این عقیده سرچشمه گرفته است ...
امروز در تمام سرزمینهای اسلامی ندای بازگشت در سایه یک پرچم بلند است، در سایهء همان پرچمی که استعمار روزی آن را پاره پاره کرد تا بتواند وطن اسلامی را به قطعات مختلف تقسیم کند وآن را تصاحب نماید، اما امروز وقت آن رسیده است که آن پارگیها رفو گردد وبه صورت یک پیکره زنده کامل جلوه گر شود واستعمار را از هم بدرد. طبیعت اشیاء اقتضاء دارد که این طرز تفکر یاری گردد، زیرا امواج تفکیک واز هم پاشیدگی به پایان رسیده است ...
افکار اسلامی در آن فترت وفاصله ظلمانی از بین نرفت، بنابر این امروز که روز امواج بیداری وحرکت وزنده شدن است، این فکر اسلامی هرگز نخواهد مرد ...
افکار اسلامی با ساختمان وجود اخوان المسلمین به هم آمیخته، بنابر این هرگز تاریخ نمی تواند بین این دو فاصله افکند، وبه همین جهت هرگز ممکن نخواهد بودکه شخصی امروز یا فردا بتواند بین آنها فاصله اندازد...
استعمار در گذشته دستگاههائی را برای تخدیر، استخدام می نمود ولباس مذهب را به آن می پوشانید. در گذشته افراد راهنما ورجال الازهر را استخدام کرد همانطور که طغیانگران نیز آنها را استخدام می نمودند.
... اما امروز این کار هرگز نخواهد بود. طرز تفکر اسلامی در امروز را ساختمان وجودی اخوان المسلمین مجسم ساخته وراهی برای فریب مردم با هر دستگاهی که باشد باقی نمانده است ... و " الازهر" خود – با این که مدتی طولانی در مقابل طغیان واستعمار خاضع بود – هم اکنون دارد بیدار می شود وآزادی را شروع می کند، واین طلاب واساتید الازهرند که فرد فرد وگروه گروه به صفوف اخوان المسلمین می پیوندند، به صفوفی که پرورشگاه نخستین افکار اسلامی است وسزاوار است همیشه باشد.
( قرآن می فرماید ) "خداوند نوشته است من و پیامبرانم پیروزیم، خداوند نیرومند وتوانا است" ( مجادله 21) (1)
-------------------------------------------
(1) ای کاش سید "قطب" حیات داشت ومشاهده می کرد که بنائی دقیقتر، عمیقتر، مصمم تر وپر ایمان تر در ایران در سایه حوزه علمی تشیع قم به وجود آمد که پشت استعمار را به خاک افکند ودر حیات خود طاغوت زمان را در هم شکست وطاغوتهای دیگر را در هم لرزاند، مشاهده می کرد که حضرت آیت العظمی امام خمینی دام ظله که از 15 سال پیش مبارزه خود را آغاز کرد، پس از تبعیدی با پیروزی کامل به کشور محبوب خود ودر شهر مقدس قم قدم رنجه داشت، می دید او چگونه سازندگی ملت ایران را بر عهده گرفت آنگونه که از کودک 2 ساله تا پیر مرد صد ساله را همچون سربازی جانبازی پیوستگی ونظام بخشید تا همه با نیروی ایمان وبا دست خالی بر نیروی مسلح طاغوت پیروز شدند آری این روزناها که نیمه های اسنفد ماه سال 1357 می باشد این رهبر بزرگ به شهر قم باز گشته ودر مدرسه فیضیه با حرکات دستش به دیدار کنندگان خوشامد می گوید.
عدالت در این دنیا ومردان الهی
در این قسمت اشاره ای به پرونده شهادت حسن البنائ شده ونکاتی درباره تفاوت قضاوت وعدالت آسمانی وقوانین بشر یاد آوری نموده است.
قضیهء این خون پاک همچنان در اختیار قضات قرار دارد. پس من نباید در این موضوع ودر باره این واقعه بحثی بکنم، اما غم واندوههای دل شور ایجاد می کند ودر همان وقت حقایقی را کشف می نماید، نظر را متوجه عدالت زمین وقوانینی که بشر تصویب کرده می نماید، وچشم را به عدالت آسمان وقوانین آن، می دوزد، قانونی را که بشر تصویب می نماید با شریعت وقانونی که خداوند می فرستد مقایسه می کند وامتیازات را می بیند.
( قرآن می فرماید ) " این یاد آوری است برای آنان که درک کنند ویا گوش شنوا داشته وگواه باشند "
پرونده آنان چنین می گوید :
" خلاصه واقعه – آنچنان که تحقیقات آن را به اثبات رسانده – چنین است " محمود عبد الحمید " فرمانده لشکر، تصمیم قتل رهبر اصلی جمیعت "اخوان المسلمین " مرحوم شیخ "حسن البناء را می گیرد، گر چه این مسئله مسلم نشده که او با اولیاء امور در این باره مذاکره کرده، ویا این کار را به این خاطر انجام داده است که از تقدیر وتشویق آنان بهره مند گردد، زیرا وی اطمنیان داشته که اولیاء امور، خون مقتول را مباح شمرده اند به این لحاظ آرزوی کشتن وی را می کرده ودر انتظار انجام آن به سر می برده است.
وی برای پوشاندن لباس عمل به این تصمیم اشخاصی را که استعداد جرم در آنها وجود داشته به اجرای آن وادار کرده است. کسانی که اجرای این مقصود به عهده آنها واگذار شده عبارتند از : صاغ "حسین کامل" یوزباشی "عبده" "ارمانیوس امباشی" احمد حسین جاد" وکیل باشا ویس" محمد اسماعیل "، امباشی" حسین محمد بن رمضان "، "محمد محفوظ محمد"، "مصطفی ابواللیل" و "یوسف ابوغریب".
وبالآخره در پایان پرونده در خواست اعددام نامبردگان شده است، ولی دست قضات در برابر اولیاء امور بسته است، یعنی در برابر همانها که خون آن شهید را مباح شمرده اند دست دادستان وقانون بسته است، زیرا قانون زمین وبشر که در اختیار قضاوت است به آنان اجازه کوچکترین سخن با اولیای امور را نمی دهد، واصلاً با عدالت سازگار نیست که حد اقل به اتهام " مباح شمردن خون مقتول " آنان را مورد باز خواست قرار دهد.. در صورتی که خود اولیاء ... مکلفند از خون مقتول حمایت کنند.
قضه در مورد متهمان در اختیار قضات است بنابر این من در موضوع ادعا ودر مورد حوادث مربوط به آن نباید چیزی بنویسم ... ولی فرض کنیم تمام خواسته های دادگاه جامعهء عمل بپوشد وتمام متهمان را اعدام وسر آنها را تسلیم دادگاه نمایند ... ولی چگونه می توان این سرها را با سر " حسن البناء مقایسه کرد ؟ این خونها کجا ؟ وخون پاک " حسن البناء " که ریخته شد کجا ؟
آه که عدالت زمین چقدر عجز دارد، آه که چقدر دائره عدلات زمین با کم وسعت ترین معنایش، تنگ وضیق است بزرگترین "سرها" در این عصر گناه، سر اولیاء امور است، چنانکه پرونده اتهام نیز از آنان به احتقار نام برد، اگر روزی تمام سرهای این بزرگان گرد آورند قابلیت آن را ندارند که خاک پای آن شهید بزرگوار گردند وهرگز قصاص عادلانه ای از آن صورت نگرفته است. چه رسد به چند سر صغیر وبی ارزش که بزرگترین آنها سرفرمانده لشکر بی ارج وناچیز است.
اینجا است که آشکار می گردد عدالت زمین قاصر است، آشکار می شود که قانونگزاری زمین بی ارزش است وقانونگزاران آن پست ولئیم هستند.
واینجا است که فاصله عظیم وهولناک تشریع خداوند برای بشر ووضع قوانین برای انسان بدست انسان آشکار می گردد.
جزا وکیفر ولی امر ورئیس حکومتی که خون پاکان را مباح می شمارد چیست ؟
عدالت زمین در بارهء این اتهام که پرونده آن را با جزم ویقین یاد آور می شود چه می گوید ؟ شاید مصونیت دروغین اولیای امور در برابر قانون دست پرونده اتهام را بسته وراهی برای اجرای حکم در باره آنان نمی یابد.
په سرپوش عیجبی است این قانونی که رای حمایت مجرمان وقرار دادن آنان فوق عدالت وقانون تصویب شده است؟ چقدر عدلات زمین عاجز وچه کوتاه وقاصر است؟
عدالت زمین در موارد بسیار دادگاه نقض را از ابطال حکم ظالمانه ای که صادر شده باز می دارد. بنابر این هرگاه تشریفات ظاهری پرونده درست انجام شده باشد، دادگاه نقض از اعمال نفوذ عاجر می ماند، وقدرت ندارد حقی را که با چشم می بیند ضایع شده احقاق نماید وبرای رفع ستمی که مسلم می یابد، دستش بسته است.
وحتی اگر طریقی هم برای غلط بودن پرونده بیابد ولی نشود مورد خطا را با یکی از موارد قانون تطبیق کرد باز هم دستش بسته است هر چند حکم جائرانه باشد.
قاضی "عبد العزیز" در چنین موقفی قرار گرفته وراهی برای دفع ظلم
وتحقق عدل نمی یابد جز این که از اعماق جانش صیحه ای برکشد وبر سر قانون فریاد بزند که قانون زمین در برابر مواد اجرائی جامد ودست بسته است.
داد گاه خود حکم ر اشتباها صادر میکند اما پس از صدور حکم وروشن شدن اشتباه نمی تواند به حق بر گردد و حکم گذشته را نقض نماید زیرا به مجرد صدور حکم زمام اختیار از دست او خارج می شود.
وای ! وای ! وای بر عدالت زمین که حق را آشکار را مشاهده می کند اما نمی تواند به آن بر گردد چون ( به خاطر حفظ احترام قانون ) کار از دستش بیرون رفته است.
اما عدالت آسمان می گوید باز گشت به حق فضیلت است، وچنانچه قاضی پس از صدور حکم پی به خطا بودن آن برد، وظیفه دارد آن حکم را نقض کند وبه حق باز گردد، چه این که متابعت از حق برهمه چیز مقدم است.
واین طبیعی است که در برابر دادگاههای دیگر نیز ایستادگی نمی کند، تا این که به مجرد آشکار شدن حقی بدون واهمه به حق باز گردند، وهیچگونه تقیدی ندارد به موادی که بشر آن را موثر در عدالت می داند واعتبار آن را مصون می شمارد گر چه با مباح ساختن خون پاکان وبی گناهان باشد.
عدالت زمین کجا وعدالت آسمان کجا ؟
وقتی می گوئیم ما خواهان حکومت اسلامی هستیم، و هنگامی که می خواهیم قوانین اسلام مصدر واساس قانونگزاری باشد و ... خواستار قانونی پیشروتر، موادی دقیقتر و عدالتی کاملتر هستیم. اما جاهلان ونادانان می گویند می خواهید مارا به چهارده قرن پیش برگردانید ؟
آه چقدر غرور ! چقدر جهالت ! قانون شما قاص و عاجز است، قانونگزاری شما عقب مانده وجامد است.
آئینی که ما شما را به آن دعوت می کنیم هیچگاه و در هیچکدام از دوره های محاکمه حتی پس از صدور حکم دست قاضی را از بازگشت به حق نمی بندد، به حاکم حق می دهد هر زمان حق را بیابد به سوی آن باز گردد.
آئین ما در برابر ستمی که انجام شده وعدالتی که ضایع گردیده به خاطر احترام وحفظ قانون دست بسته نیست تا به خاطر آن، عدالت، حق وقضاوت را پایمال سازد.
آئین ما در برابر هیچکدام از رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر وکیل و ... عاجز وناتوان نیست، بلکه هر کجا جر می بیابد، مجرم هر کس ودر هر مقامی که باشد، برای جلوگیری از جرم حاضر است.
آئین ما قاتل ویا محرک قتل را صاحب جلالت نمی نامد، وی را مقدس نمی شمارد وما فوق قانونش نمی داند.
آئین ما هرگز اجازه نمی دهد اولیاء امور خون پاکان وبی گناهان را مباح شمارند وپس از آن آزادانه به زندگی پردازند، آنهم آنچنان که دست قانون به دامنشان نرسد.
به خاطر اینها است که شما را به برقرای شریعت و آئین اسلام دعوت می کنیم، زیرا اسلام آئینی است، پیشگامتر، دارای افق ودیدی وسیعتر محکم واستوارتر... وبرای این که قانون شما قاصر، جامد وعقب مانده است، نمی تواند به خواسته های زمان پاسخ دهد وقدرت ندارد خون پاکان را قصاص نماید.
اینها مطالبی بود که هنگام مطالعهء پروندهء اتهام در ذهنم جولان می کرد، دست لرزان، کوتاه وعاجز عدالت زمین وقانون بشری را با چشم خود می دیدم، نظری هم به عدالت آسمان می افکندم آن را مرتفع، بلند پایه وعالی مرتبه می یافتم.
ومی گفتم چه می شود خداوند دری بر روی این بشر بگشاید که از زندان تنگ وتاریک زمین خارج گردد وبه عرصهء پهناور آسمان قدم گذارد؟ آیا خداوند پرده از چشم بصیرت مردم بر نمی دارد تا نوری را که در دل تاریکیها دست درکار نابودی آن هستند، مشاهده کنند ؟
آنچه که از هر چیز بیشتر خنده های تلخ را به لب می آورد همین وضع رجال قانون وقانونگذاران ما هستند، همانها که قوانین خود را قانون روز وپیشرو می دانند وقوانین خداوند را قدیمی ومرتجع می شمارند.
آنها حتی خود را موظف نمی دانند که قوانین خود وفرمانهای خداوند را مطالعه کنند تا آگاه شوند، اصولی که در اختیار دارند وبا توجه به آن قوانین وضع می کنند، نسبت به شریعت الهی آزادی بخش ، دقیق وعادل ، چه جامد و قاصرند.
آنها جاهلند اما خویش را آزادی خواه می شمارند " و هرگاه به آنان گفته شود در زمین فساد راه میندازید می گویند ما مصلحیم، آگاه باشید آنها خود مفسدند ولی درک نمی کنند " (1)
--------------------------------
(1) بقره 11 و 12
خدا بر آنان ببخشاید وبه حق هدایتشان کند، اگر (اگر بخواهند) حق در اختیار آنها است.
والسلام
ختم